کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انسانية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انسانية
معنی
فلسفه همنوع دوستي , بشر دوستي , بشريت , نوع بشر , مردمي , مروت
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انسانية
دیکشنری عربی به فارسی
فلسفه همنوع دوستي , بشر دوستي , بشريت , نوع بشر , مردمي , مروت
-
واژههای مشابه
-
مَا أَنسَانِيهُ
فرهنگ واژگان قرآن
مرا به فراموش کردن آن وا نداشت
-
اِرتکبَ إعمالاً غيرَ انسانية ضدّ المدنيينَ
دیکشنری عربی به فارسی
دست به اعمال غير انساني عليه شهروندان زد
-
جستوجو در متن
-
فلسفه همنوع دوستی
دیکشنری فارسی به عربی
انسانية
-
بشر دوستی
دیکشنری فارسی به عربی
انسانية
-
نوع بشر
دیکشنری فارسی به عربی
انسانية
-
مروت
دیکشنری فارسی به عربی
انسانية
-
بشریت
دیکشنری فارسی به عربی
انسانية , فناء
-
مردمی
دیکشنری فارسی به عربی
انسانية ، الجماهيري
-
دست به اعمال غیر انسانی علیه شهروندان زد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتکبَ إعمالاً غيرَ انسانية ضدّ المدنيينَ
-
ستور
لغتنامه دهخدا
ستور. [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ ستر : که مثال چنان خصمی که ضعیف شده باشد و ستور تواری و استخفا بر وی حال فرو گذاشته . (جهانگشای جوینی ). رجوع به ستر شود. || (اصطلاح عرفان ) اختصاص دارد بهیاکل مدنیة انسانیه که افکنده شده اند بین غیب و شهادت و میان خالق و مخل...
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولانا انیسی . در خط نسخ تعلیق بطرز خود استاد عالمیان است و کسی مثل او ننوشته مگر برادرش و مولانا بسیار جامع فضایل و کمالات انسانیه بود و کسی نظیر او نبود و این مطلع ازوست : مطلعدل بکوی تو جوان آمد و اکنون پیرست وه که خاک سر کوی...
-
لبس
لغتنامه دهخدا
لبس .[ ل ُ ] (ع مص ) پوشیدن جامه . (منتهی الارب ). پوشیدن . (تاج المصادر). مقابل خلع. کندن . بیرون کردن . || برخورداری گرفتن از زن زمانی . لبس قوماً کذلک ؛ ای تملی بهم دهراً. لبست فلانةُ عمره ؛ تمام جوانی آن مرد با وی بود. (منتهی الارب ). صاحب کشاف ا...