کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندکی پیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندکی پیش
دیکشنری فارسی به عربی
فقط
-
واژههای مشابه
-
اندکی فاسد
دیکشنری فارسی به عربی
مستوي عالي
-
اندکی متلا طم
دیکشنری فارسی به عربی
متقلب
-
جستوجو در متن
-
پیشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ پیش] [قدیمی] pišak ۱. اندکی پیش.۲. (قید) کمی روبِهجلو.
-
آنفاً
لغتنامه دهخدا
آنفاً. [ ن ِ فَن ْ ] (ع ق ) الاَّن . اکنون . (مهذب الاسماء). هم اکنون . دیگربار. پیش ترک از. اخیراً. سالفاً. اندکی پیش .
-
پیش مرگ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) 1 - کسی که حاضر است پیش از مرگ عزیزش بمیرد، قربانی ، فدا. 2 - کسی که پیش از پادشاه ، اندکی از غذای او را می خورد تا از سالم بودن آن اطمینان حاصل شود.
-
جلح
لغتنامه دهخدا
جلح . [ ج َ ل َ ] (ع مص ) ریختن موی پیش سر و اندکی از آن را نَزَع گویند، بعد از آن جَلَح ، بعد از آن صَلَع. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). کم شدن موی پیش سر. (از یادداشت های دهخدا).
-
ته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tahbandi ۱. دوختن ته جزوههای کتاب یا دفتر؛ جزوهبندی و تهدوزی کتاب.۲. خوردن اندکی غذا پیش از نوشیدن شراب.
-
تحلابة
لغتنامه دهخدا
تحلابة. [ ت ِ ب َ ] (ع ص ) گوسپندی که پیش از گشنی از پستانش اندکی شیر برآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). تحلبة.
-
پیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēš, pat(i)š] piš ۱. [مقابلِ پس] جلو.۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.۳. (حرف اضافه) نزد.۴. (ادبی) = ضمه〈 پیش ایوان: [قدیمی]۱. ایوان.۲. جلو ایوان.〈 پیش بردن: (مصدر متعدی)۱. جلو بردن.۲. کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان ر...
-
پیش فنگ
لغتنامه دهخدا
پیش فنگ . [ ف َ ] (اِ مرکب ) در مشق سربازان بجلوی روآوردن تفنگ بطور عمودی . تفنگ راست ایستانیده را از جانب راست بدن با دو حرکت مقابل صورت آوردن . تفنگ مماس با جانب راست بدن را با حرکتی اندکی ببالا سپس با حرکتی دیگر بپیش روی آوردن . روبروی صورت و مواز...
-
پیش گرفتن
لغتنامه دهخدا
پیش گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ستدن قبل از وقت مقرر. قبل از موعد معهود گرفتن : استسلاف ؛ بها پیش گرفتن . (از منتهی الارب ). || برابر گرفتن . مقابل خود قرار دادن . پیش روی نهادن : هر کو سپر علم پیش گیرداز زخم جهانش ضرر نباشد. ناصرخسرو.تو پرده پ...
-
تازه رس
لغتنامه دهخدا
تازه رس . [ زَ/ زِ رَ ] (ن مف مرکب ) نورس . (آنندراج ) : بباغ درون از سموم نفس اثر دسته بندد گل تازه رس . ظهوری (از آنندراج ).|| جدید و نو. || اندکی پیش آمده . (ناظم الاطباء).