کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اندک
/'andak/
معنی
کم؛ هرچیز خرد و کم.
〈 اندکاندک: (قید) کمکم: ◻︎ اندکاندک به هم شود بسیار / دانهدانهست غله در انبار (سعدی: ۱۸۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اقل، انگشتشمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، قلیل، کم، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز ≠ افزون
دیکشنری
glimmer, faint, few, thimbleful, under-, mean, modicum, narrow, negligible, nominal, petty, picayune, piddling, scant, scanty, scruple, shade, slender, slim, small, tiny
-
جستوجوی دقیق
-
اندک
واژگان مترادف و متضاد
اقل، انگشتشمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، قلیل، کم، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز ≠ افزون
-
اندک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: handak، مصغرِ اند، مقابلِ بیش و بسیار] 'andak کم؛ هرچیز خرد و کم.〈 اندکاندک: (قید) کمکم: ◻︎ اندکاندک به هم شود بسیار / دانهدانهست غله در انبار (سعدی: ۱۸۱).
-
اندک
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (ص .) 1 - کم . 2 - کوتاه .
-
اندک
لغتنامه دهخدا
اندک . [ اَ دَ ] (ص ، ق ) مقابل بسیار و مقابل بیش و گاهی مقابل فراوان نیز آمده اگر چه هرکدام مترادف هم است . (آنندراج ) . چیز کم . (ناظم الاطباء). کم . مقابل بیش . بسیار. (فرهنگ فارسی معین ). یسیر. قلیل . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). یسیر.(دهار...
-
اندک
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة , ضوء , قرصة , قليلا , لحم بدون دهن , مستوي واطي , مقتصد , نادر
-
واژههای مشابه
-
اندک اندک
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.) (ق مر.) 1 - کم کم . 2 - به تدریج ، رفته رفته .
-
اندک اندک
لغتنامه دهخدا
اندک اندک . [ اَ دَ اَ دَ ] (ق مرکب ) کم کم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بتدریج . تدریجاً. رفته رفته . (فرهنگ فارسی معین ). آهسته آهسته . متدرجاً. بمرور. خرده خرده . خردخرد. نرمک نرمک . نرم نرم .خوش خوش . قلیلاً قلیلاً. (یادداشت مؤلف ) : ان...
-
اندک اندک خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
اقضم
-
غبن اندک
لغتنامه دهخدا
غبن اندک . [ غ َ ن ِ اَ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غبن الیسیر. رجوع به غبن یسیر شود.
-
اندک خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'andakxor اندکخوار؛ کمخور؛ کمخوار.
-
اندک مایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'andakmāye ۱. اندک؛ کم.۲. کممایه؛ کمبضاعت.۳. اندکی؛ کمی.
-
اندک نگرش
لغتنامه دهخدا
اندک نگرش . [ اَ دَ ن ِ گ َ رِ ] (ص مرکب ) آنکه بحسابهای بسیار کوچک نیز دقت کند. آنکه از مال بسیار قلیل نیز صرف نظر نتواند کرد. اندک بین . کم بین . تنگ چشم . لله وین . چس خور. سیاه کاسه . (یادداشت مؤلف ) : بسیار زیان باشد اندک نگرش . فرخی .اندک نگرش...
-
اندک بین
لغتنامه دهخدا
اندک بین . [ اَ دَ] (نف مرکب ) اندک نگرش . کم بین . خردک نگرش . کوته بین . تنگ چشم . لله وین . چس خور. کوتاه نظر. خرده نگرش ؛ سیاه کاسه . مقابل بلندنظر. نظربلند. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
اندک بینی
لغتنامه دهخدا
اندک بینی . [اَ دَ ] (حامص مرکب ) کوتاه نظری . نظرتنگی . تنگ چشمی . چشم تنگی . خرده نگرشی . خرده نگرشنی . (یادداشت مؤلف ).