کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندوه و سوگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اندوه اورد
دیکشنری فارسی به عربی
شديد
-
جستوجو در متن
-
سوگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوک› sug ۱. مصیبت؛ ماتم؛ عزا.۲. غم؛ اندوه: ◻︎ سوی زال رفتند با سوگ و درد / رخان پر ز خون و سران پر ز گرد (فردوسی: ۱/۳۱۷).
-
sorrows
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غم و اندوه، غم، غصه، حزن، مصیبت، سوگ، تاثر، غمگینی، نژندی، فرم، غصه خوردن، تاسف خوردن، غصه دار کردن
-
سوگ
لغتنامه دهخدا
سوگ . (اِ) مصیبت . غم . ماتم . اندوه . (برهان ) (جهانگیری ). ماتم . (غیاث ). غم و ماتم بخلاف سور. (آنندراج ) : زمانی برق پرخنده زمانی رعد پرناله چنان مادر ابر سوگ عروس سیزده ساله . رودکی .بخون پدر من جگرخسته ام کمر برمیان سوگ را بسته ام . فردوسی .بسو...
-
ماتم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَٲْتم] mātam ۱. عزا؛ سوگ.۲. سوگواری.〈 ماتم گرفتن: (مصدر لازم)۱. عزا گرفتن؛ سوگواری کردن.۲. [عامیانه، مجاز] غصه و اندوه بسیار داشتن.
-
زار
لغتنامه دهخدا
زار. (اِ)ناله ٔ شیر. (آنندراج ). ورجوع به زارّ و زار شود. || فارسیان بمعنی مطلق ناله استعمال کنند. (آنندراج ). || ناله ٔ اندوه زدگان با سوز و درد و دم سرد. (شرفنامه ٔ منیری ). گریه کردن بشدت و سوز. (برهان قاطع). زار ناله ٔ حزین و به آواز حزین و میتوا...
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (حامص ) شادمانی . خوشحالی . بهج . بهجت . استبهاج . بشاشت . مسرت . نشاط. طرب . ارتیاح . وجد. انبساط. سرور. فرح . سراء. (ترجمان القرآن ). مرحان . (منتهی الارب ). خوشدلی . شادمانی . رامش . مقابل اندوه و غم . مقابل سوگ . مقابل تیمار. کروز. کروژ : ...
-
پرداختن
لغتنامه دهخدا
پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دین خود را پرداختن ؛ وام خویش ادا کردن . || تهی کردن . خالی کردن . تخلیه . مخلی کردن . تخلیه کردن . پاک کردن...
-
چه
لغتنامه دهخدا
چه . [ چ ِ ] (حرف ربط) برای تعلیل آمده است . (ازبرهان ) (از آنندراج ). زیرا. (ناظم الاطباء). به علت اینکه و برای اینکه . (فرهنگ نظام ). ایرا که ، زیرا که ، که از آنکه . برای آنکه . زیرا به علت آنکه . (یادداشت مؤلف ). در صورتی حرف ربط بشمار آید که دو...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...