کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندوه سوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حسرت و اندوه
فرهنگ گنجواژه
غم و حسرت.
-
رنج و اندوه
فرهنگ گنجواژه
الم.
-
محنت و اندوه
فرهنگ گنجواژه
ناراحتی.
-
غم و اندوه
واژهنامه آزاد
محور همه انفعالات این گونه است که وقتی انسان، مطلوبی دارد هنگامی که مطلوبش تحقق پیدا کرد حالتی به نام شادی، خشنودی و امثال این تغییرات، برای انسان پدید می آید و اگر از دستش رفت حالتی به نام حزن و اندوه و غم به وجود می آید. بنابراین، انفعالات نفسانی ب...
-
علا مت اندوه و غم
دیکشنری فارسی به عربی
مشکلة
-
وه(علا مت تعجب و اندوه)() علا مت صفر
دیکشنری فارسی به عربی
اوه
-
جستوجو در متن
-
غم سوز
لغتنامه دهخدا
غم سوز. [ غ َ ] (نف مرکب ) آن که یا آنچه غم و اندوه را ببرد. غمزدا : گرچه غم سوز و غصه کاه است او [ شراب ]زو مخور کآب زیرکاه است او.اوحدی .
-
سوز و ساز
لغتنامه دهخدا
سوز و ساز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عشق و محبت و اندوه و الم و غم و آزردگی و ملالت خاطر. (ناظم الاطباء) : بر خود چو شمعخنده زنان گریه میکنم تا با تو سنگدل چکند سوز و ساز من .حافظ.
-
غم سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qamsuz آنچه غم و اندوه را از میان ببرد؛ آنچه غم را بکاهد یا نابود کند.
-
سینه سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] sinesuz غم و اندوه سخت که دل را آزرده سازد؛ سوزانندۀ سینه.
-
زارزار
فرهنگ فارسی عمید
(قید) zārzār با سوز و اندوه شدید: زارزار گریستم.〈 زارزار سوختن: (مصدر لازم) [قدیمی] به خواری و زبونی آتش گرفتن و سوختن.〈 زارزار کشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] با ذلت و خواری و زبونی کشتن.〈 زارزار نالیدن: (مصدر لازم) ناله کردن از سوز دل؛ س...
-
غصه کاه
لغتنامه دهخدا
غصه کاه . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ ] (نف مرکب ) کم کننده ٔ غم . آنچه اندوه را کم کند : گرچه غم سوز و غصه کاه است او زو مخور کآب زیر کاه است او.اوحدی .
-
دل سوخته
لغتنامه دهخدا
دل سوخته . [ دِ ل ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دل ستمدیده . دل غم دیده : سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس اندوه دل سوخته دلسوخته داند. سعدی .نفس آن روز برآرم به خوشی از ته دل که دل سوخته در بزم تو مجمر گردد.سلمان (از آنندراج ).
-
امیر اصفهانی
لغتنامه دهخدا
امیر اصفهانی . [ اَ رِ اِ ف َ ] (اِخ ) امیربیگ قصاب . از شاعران دوره ٔ صفویان بوده و بقصابی اشتغال داشته . در عهد شاه عباس ثانی درگذشته است . از اوست :روزی بشب کنم بصد اندوه سینه سوزشب را سحر کنم بامید کدام روز؟ (از تذکره ٔ نصرآبادی ص 419).و رجوع به ...
-
زدای
لغتنامه دهخدا
زدای . [ زِ / زُ / زَ ] (نف ) زداییدن . (ناظم الاطباء). دورکن .دور کننده . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به زداییدن و زدودن شود. || پاکیزه کننده و صاف نماینده و جلا دهنده و زداینده . (ناظم الاطباء). زداینده و پاکیزه کننده را گویند و امر به این معنی هم هست...