کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندوزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اندوزنده
/'anduzande/
معنی
ذخیرهکننده؛ پساندازکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
saver
-
جستوجوی دقیق
-
اندوزنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'anduzande ذخیرهکننده؛ پساندازکننده.
-
اندوزنده
لغتنامه دهخدا
اندوزنده . [ اَ زَ دَ / دِ ] (نف ) آن که می اندوزد.
-
جستوجو در متن
-
کسب اندوز
لغتنامه دهخدا
کسب اندوز. [ ک َ اَ ] (نف مرکب ) کسب اندوزنده . مال ورز.
-
اندوز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ اندوختن) 'anduz ۱. = اندوختن۲. اندوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مالاندوز.
-
اندوزندگی
لغتنامه دهخدا
اندوزندگی . [ اَ زَ دَ / دِ ] (حامص ) عمل اندوزنده .
-
توزنده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) (ص فا.) 1 - جستجو کننده . 2 - ادا کننده ، گزارنده . 3 - اندوزنده .
-
غم الفنج
لغتنامه دهخدا
غم الفنج .[ غ َ اَ ف َ ] (نف مرکب ) غم آور. کسب کننده و اندوزنده ٔ غم . (از: غم + الفنج ، مرخم الفنجنده بمعنی جمعکننده و اندوزنده ). رجوع به غم و الفنج شود : بفرزند شادم ، ز پیری پرانده توام هم غم الفنج و هم غمگساری .ناصرخسرو.
-
الفنج
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ الفنجیدن) [قدیمی] 'alfanj ۱. = الفنجیدن۲. اندوزنده؛ گردکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ ز الفنجِ دانش دلش گنج بود / جهاندیدۀ دانشالفنج بود (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۰).۳. (اسم مصدر) ذخیره کردن؛ اندوختن.
-
جاه اندوز
لغتنامه دهخدا
جاه اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) جاه اندوزنده . آنکه در پی جاه بود. جاه طلب : عاشقان دین و دنیاباز راخاصیتی است کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را.سعدی .
-
لطف اندوز
لغتنامه دهخدا
لطف اندوز. [ ل ُ اَ ] (نف مرکب ) اندوزنده ٔ لطف و مهربانی و خوشرفتاری : برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی فغان از قهر لطف اندوز و زهر شکرآمیزت .سعدی .
-
مدخر
لغتنامه دهخدا
مدخر. [ م ُدْدَ خ ِ ] (ع ص ) (از «ذ خ ر») اندوزنده . (یادداشت مؤلف ). مهیاکننده برای وقت حاجت و برگزیننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادخار. رجوع به ادخار شود.
-
توز
لغتنامه دهخدا
توز. (نف ) جمعکننده و برآورنده و کشنده و حاصل کننده را نیز گویند. (برهان ). کشنده و گذارنده . (فرهنگ رشیدی ). جوینده و اندوزنده و دوشنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). از توختن ؛ یعنی اداکننده و عاریه گیرنده و اندوزنده و جمعکننده و برآورنده و یابنده و ...
-
نام اندوز
لغتنامه دهخدا
نام اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) نام طلب . نامجو. طالب نام نیک . که در پی کسب نام نیک است . که طالب اندوختن نام نکوست . خوشنامی طلب . جویای حسن شهرت . که اندوزنده ٔ نام نیک و افتخار و شهرت است : ملک را شب وزیر نام اندوزحارث و پاسبان بُوَد تا روز.اوحدی .
-
اندوز
لغتنامه دهخدا
اندوز. [ اَ ] (نف ) اندوزنده . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). جمعکننده . (شرفنامه ٔ منیری ) (سروری ) (فرهنگ خطی ) (ناظم الاطباء). حاصل کننده . (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). در ترکیب به معنی اندوزنده آید. (فرهنگ فارسی معین ): ثواب اندوز، جاه اندو...