کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اندودن
/'andudan/
معنی
پوشاندن چیزی با مالیدن چیز دیگر به روی آن، مثل کاهگل مالیدن به بام یا دیوار، آب زر یا آب نقره دادن به فلزات و شیره یا روغن مالیدن به چیزی؛ اندود کردن: ◻︎ چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱: ۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مالیدن
۲. پوشاندن
دیکشنری
coat, cover, overlay, plate, weatherize
-
جستوجوی دقیق
-
اندودن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مالیدن ۲. پوشاندن
-
اندودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: handōxtan] 'andudan پوشاندن چیزی با مالیدن چیز دیگر به روی آن، مثل کاهگل مالیدن به بام یا دیوار، آب زر یا آب نقره دادن به فلزات و شیره یا روغن مالیدن به چیزی؛ اندود کردن: ◻︎ چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوان...
-
اندودن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - آلودن . 2 - آب دادن فلزات . 3 - شیره و روغن مالیدن .
-
اندودن
لغتنامه دهخدا
اندودن . [ اَ دَ ] (مص ) انداییدن . (فرهنگ سروری ) (فرهنگ خطی )(شرفنامه ) (فرهنگ میرزا ابراهیم ). کاهگل و گلابه مالیدن . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ). گل مال کردن . (فرهنگ رشیدی ). اندود کردن . کاهگل و گلاوه مالیدن . (ناظم الاطباء). پوشاندن چی...
-
اندودن
دیکشنری فارسی به عربی
انقش , صحن , معطف
-
اندودن
لهجه و گویش تهرانی
کاهکل کردن.
-
واژههای مشابه
-
نقره اندودن
لغتنامه دهخدا
نقره اندودن . [ ن ُ رَ / رِ اَ دو دَ ] (مص مرکب ) روکش و آب نقره روی ابزار یا سکه ٔ مسین دادن : نقره اندوده بر درست دغل عنبر آمیخته به گند بغل .سعدی .
-
پیه اندودن
لغتنامه دهخدا
پیه اندودن . [ اَ دو دَ ] (مص مرکب ) مالیدن پیه برآن : شحم الادیم ؛ پیه اندودن پوست را. (منتهی الارب ).
-
زر اندودن
لغتنامه دهخدا
زر اندودن . [ زَ اَ دو دَ ] (مص مرکب ) زرنگار کردن و ملمع کردن . (ناظم الاطباء). زراندود کردن : نگهبان این مارپیکر درفش زراندود برپرنیان بنفش . نظامی .من که مسم را به زراندوده اندمی کنم آنها که نفرموده اند.نظامی .رجوع به زراندود، زراندود کردن و زراند...
-
مشک اندودن
لغتنامه دهخدا
مشک اندودن . [ م ُ / م ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) به مشک پوشاندن چیزی را تا معطر و خوشبوی شود. مشک مالیدن : شب خلوت که وقت عشرت بودعرق و عود کرد و مشک اندود.سعدی .
-
بام اندودن
لغتنامه دهخدا
بام اندودن . [ اَدَ ] (مص مرکب ) گل اندودکردن بام . کاهگل مالیدن پشت بام . سوی برونی سقفی را با ورقه ای از گل آمیخته بکاه پوشیدن تا آب باران و برف بدرون نترابد. کاهگل مالی کردن . کاهگل مالیدن سوی برونی سقف را : از رعیت شهی که مایه ربودبن دیوار کند و ...
-
بامس اندودن
دیکشنری فارسی به عربی
نحاس
-
باشفته اندودن یا ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
خرسانة