کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اندود
/'andud/
معنی
۱. مادهای مثل کاهگل، گچ، یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود.
۲. (بن ماضیِ اندودن) = اندودن
۳. اندوده؛ مالیدهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زراندود، سیماندود، گلاندود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
overlay
-
جستوجوی دقیق
-
اندود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'andud ۱. مادهای مثل کاهگل، گچ، یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود.۲. (بن ماضیِ اندودن) = اندودن۳. اندوده؛ مالیدهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زراندود، سیماندود، گلاندود.
-
اندود
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.)ماده ای که به چیزی بمالند، مانند کاهگل که روی بام یا دیوار مالند.
-
اندود
لغتنامه دهخدا
اندود. [ اَ ] (مص مرخم ، اِمص ) کاه گل و گل آوه (گلابه ) مالیدن بر بام ودیوار. (انجمن آرا) (آنندراج ). || (اِ) کاه گل و گلابه که بر بام و دیوار کرده باشند. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ). پرده ٔ نازکی از کاهگل و گلابه و گچ که بر بام و دیوار سقف خانه ...
-
اندود
دیکشنری فارسی به عربی
غطاء
-
اندود
واژهنامه آزاد
(گنابادی) اَنْدوْد؛ ماهی ای که با دود و نمک خشک کنند. || دود گوگرد دادن به انگور برای زودتر تبدیل شدن آن به کشمشش و مویز.
-
واژههای مشابه
-
اَنْدوْد
لهجه و گویش گنابادی
andwd در گویش گنابادی یعنی ماهی ای که با دود و نمک خشک کنند ، دود گوگرد دادن به انگور برای زودتر تبدیل شدن به کشمشش و ممیز
-
نفت اندود
لغتنامه دهخدا
نفت اندود. [ ن َ اَ ] (ن مف مرکب ) نفت آلود. به نفت آلوده شده : نصیب دوزخ اگر طلق بر خود اندایدچنان در او جهد آتش که چوب نفت اندود.سعدی .
-
نقره اندود
لغتنامه دهخدا
نقره اندود. [ ن ُ رَ / رِ اَ ] (ن مف مرکب ) نقره اندوده . به نقره اندوده . که روی آن لعابی از آب نقره داده باشند.
-
نیل اندود
لغتنامه دهخدا
نیل اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) لاجوردی . آسمانگون . کبود. به رنگ نیل تیره . (ناظم الاطباء). به نیل اندوده .
-
گچ اندود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گچاندوه› gač[']andud آنچه با گچ سفید شده؛ گچمالیده.
-
گل اندود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلاندوده› gel[']andud گلمالیده؛ پوشیده با گل.
-
silver-plated
سیماندود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ویژگی شیئی که با لایۀ نازکی از نقره پوشانده شود
-
galvanized
رویاندود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی مواد و متالورژی] ویژگی فلزی، معمولاً آهن، که با غوطهوری در حمام مذاب، با فلز روی پوشش داده شده باشد
-
روی اندود
لغتنامه دهخدا
روی اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) اندوده به روی . رنگ کرده به روی . (ناظم الاطباء). مخفف روی اندوده .