کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انده خرما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
انده وابردن
لغتنامه دهخدا
انده وابردن . [ اَ دُه ْ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) اندوه بردن . تفریج . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به انده بردن شود.
-
انده خوار
لغتنامه دهخدا
انده خوار. [ اَه ْ دُ خوا / خا ] (نف مرکب ) اندوه خوار. غم خوار. غم خور. غمگین : خجسته بادت نوروز و نیک بادت روزتو شادخوار و بداندیش خوار و انده خوار. فرخی .روا بود که یکی مرد آفرید ایزدو هم زتنش یکی جفت کرده انده خوار.(از جامع الحکمتین ص 233).
-
انده خواری
لغتنامه دهخدا
انده خواری . [ اَ دُه ْ خوا / خا ] (حامص مرکب ) اندوه خواری . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اندوه خواری شود.
-
انده خور
لغتنامه دهخدا
انده خور. [ اَ دُه ْ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) اندوه خور : مهر فرزندی بر خواجه فکنده ست جهان زآنکه چون مادر انده خور انده بر اوست .فرخی .
-
انده زدا
لغتنامه دهخدا
انده زدا. [ اَ دُه ْ زَ ] (نف مرکب ) انده زدای . اندوه زدا. آنکه اندوه را می زداید و ازبین می برد : زنگ انده گوهر عمرم بخوردچون کنم انده زدایی مانده نیست . خاقانی .شوم هم در انده گریزم ز انده کز انده به انده زدایی نبینم . خاقانی .داود صوت انده زدای ا...
-
انده فزای
لغتنامه دهخدا
انده فزای . [ اَ دُه ْ ف َ ] (نف مرکب ) افزاینده اندوه : دگر گفت از آن روز انده فزای رسید آگهی کند دلها ز جای .(گرشاسب نامه ).
-
انده قوقو
لغتنامه دهخدا
انده قوقو. [ اَ دَ / دِه ْ ] (اِ) دوایی است آنرا حندقوقی خوانند کلف را نافع است . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ). و رجوع به حندقوقی و طریفلن شود.
-
انده گسار
لغتنامه دهخدا
انده گسار. [ اَ دُه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه تسکین می دهد و آرام میکند غم و اندوه کسی را. (ناظم الاطباء). شکننده ٔ اندوه . (آنندراج ). اندوهگسار : مرا خود ز گیتی همی بود و بس چه انده گسار و چه فریادرس . فردوسی .ببین نیک تا دوستدار تو کیست خردمند و اند...
-
انده گین
لغتنامه دهخدا
انده گین . [ اَ دُه ْ ] (ص مرکب ) اندوهگین . غمگین . غمناک : نشسته بودم دوش از فراقش اندهگین بطبع گوهر سنج و بدیده گوهربار.مسعودسعد.
-
انده قوقوی بری
لغتنامه دهخدا
انده قوقوی بری . [ اَ دَ / دِه ْی ِ ب َرْ ری ] (اِ مرکب ) رجوع به حندقوقی بری شود.
-
جستوجو در متن
-
اندوخرما
لغتنامه دهخدا
اندوخرما. [ اَ خ ُ ] (اِ مرکب ) (گیاه ) کهلو. (فرهنگ فارسی معین ). خرمندی . (در زبان مردم گرگان ). (از جنگل شناسی ج 1 ص 192). اندی خرما. انده خرما. رجوع به کلهو و خرمندی شود.
-
خرمندی
لغتنامه دهخدا
خرمندی . [ خ ُ م َ ] (اِ) درختی است از تیره ٔ Ebenaceae و از جنس Diospyros که تنها یک گونه ٔ آن lotus Diospyros از درختان بومی جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران است . در جلگه تا ارتفاع 1100 متر از سطح دریا می روید. آنرا در آستارا و طوالش آمبر، در گیلان ...
-
نبید
لغتنامه دهخدا
نبید. [ ن َ ] (اِ) در عربی شراب خرما را گویند. (برهان قاطع). مل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). نبیذ. پارسی باستان : نی پی ته . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). رجوع به نبیذ شود : می آزاده پدید آرد از بداصل فراوان هنر است اندر این نبید. رودکی .یکی جای خوبش فرو...
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...
-
می
لغتنامه دهخدا
می . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یادداشت لغت نامه ) . صاحب آنندراج گوید: بدین معنی ، خام ،بی غش ، صرف ، ناب ، ممزوج ، نیمرس ، ...