کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندر میان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندر میان کردن
لغتنامه دهخدا
اندر میان کردن . [ اَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توسیط. (تاج المصادر بیهقی ). واسطه قرار دادن ؛ میانجی کردن : چون معدل این بشنید صلح پیش آورد و کثیربن احمدبن شهفور اندر میان کرد و مشایخ شهر را. پس ایشان صلح فرونهادند. (تاریخ سیستان ). آخر کورگی بگریخت و ...
-
واژههای مشابه
-
اَنْدَرْ
لهجه و گویش گنابادی
andar در گویش گنابادی به برادر و خواهر یا خواهر ها و برادرهایی که از دو پدر یا دو مادر متولد شده باشند اندر گویند.
-
کل آندر
لغتنامه دهخدا
کل آندر. [ ک ِ ل ِ ] (اِخ ) یکی از سرداران اسکندر مقدونی که در جنگهای اسکندر با ایران همراه او بود و مدتها در همدان میزیست .(از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1336 و 1680 و 1682).
-
اندر بای
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (ص .) لازم ، ضروری .
-
برادر اندر
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ دَ) (اِمر.) برادری که با برادر دیگر یا خواهر خویش از یک پدر و مادر نباشند.
-
مادر اندر
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ دَ) (اِ مر.) = مادندر: نامادری .
-
اندر گردانیدن
لغتنامه دهخدا
اندر گردانیدن . [ اَ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن . (یادداشت مؤلف ) : ازاری گرد سر اندر گردانید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به گردانیدن شود.
-
اندرون اندر
لغتنامه دهخدا
اندرون اندر. [ اَ دَ اَ دَ ] (اِ مرکب ) تسمه ای جهت اندازه گرفتن . (ناظم الاطباء).
-
دخت اندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] doxt[']andar = دختراندر
-
اندر کار
واژهنامه آزاد
درون کار.
-
صد اندر صد
لغتنامه دهخدا
صد اندر صد. [ ص َ اَ دَ ص َ ] (ق مرکب ) منحصراً. تنها. خالص . ویژه . صد درصد : صد اندر صد این دشت جای من است بلند آسمانش هوای من است .فردوسی .
-
چپ اندر قیچی
فرهنگ فارسی معین
(چَ. اَ دَ. قِ) (اِمر.) (عا.) کج و معوج .
-
دیبای شب اندر روز
لغتنامه دهخدا
دیبای شب اندر روز. [ ی ِ ش َ اَ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی دیبای شب افروز است . و آن نوعی از دیبا که در عرف هند بافند. (بهار عجم ) (آنندراج ). رجوع به دیبای شب افروز شود.
-
زبان اندر حکم نبودن
لغتنامه دهخدا
زبان اندر حکم نبودن . [زَ اَ دَ ح ُ ن َ دَ ] (مص مرکب ) خارج از موقع و نابجا سخن گفتن . اختیار زبان خود را نداشتن : زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم .سعدی (گلستان ).