کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندرین
لغتنامه دهخدا
اندرین . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام دهی است در جنوب حلب و بین آندو باندازه ٔ یک روز راه است و بعد ازآن آبادانی نیست . اندرین در این روزگار (روزگار صاحب معجم البلدان = اوایل قرن هفتم ) ویران است و فقط بقیه دو دیوار در آن دیده میشود و شعر عمروبن کلثوم :الاهب...
-
جستوجو در متن
-
endrins
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اندرین
-
چهارطناب
لغتنامه دهخدا
چهارطناب . [ چ َ / چ ِطَ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است : زآنکه مدهوش گشته اند همه اندرین خیمه ٔ چهارطناب .ناصرخسرو.
-
گام درگذاشتن
لغتنامه دهخدا
گام درگذاشتن . [ دَ گ ُت َ ] (مص مرکب ) قدم نهادن . گام گذاشتن : گشتی متحیر که اندرین راه گامی نتوانی که درگذاری .ناصرخسرو.
-
سبق آوردن
لغتنامه دهخدا
سبق آوردن . [ س َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیشی آوردن . روی آوردن . درآمدن : گفت پیغمبر که نفختهای حق اندرین ایام می آرد سبق .مولوی .
-
پیکارسان
لغتنامه دهخدا
پیکارسان . [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) پیکارستان . محل جنگ . شهر جنگ : دریغ است رنج اندرین شارسان که داننده خوانَدْش پیکارسان .فردوسی .
-
ره بین
لغتنامه دهخدا
ره بین . [ رَه ْ ] (نف مرکب ) راه بین . راه شناس : اندرین بحث ار خرد ره بین بُدی فخر رازی رازدار دین بُدی . مولوی .رجوع به راه بین شود.
-
سبز گنبد
لغتنامه دهخدا
سبز گنبد. [ س َ گُم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : که آویخته ست اندرین سبز گنبدمر این تیره گوی درشت کلان را.ناصرخسرو.
-
بارحمت
لغتنامه دهخدا
بارحمت . [ رَ م َ ] (ص مرکب ) دارای رحمت . بخشایش گر. بخشایش کننده : وگر بارت ندادند اندرین دربر ایشان ابر بارحمت مباراد. ناصرخسرو.رجوع به «با» شود.
-
بدآگاهی
لغتنامه دهخدا
بدآگاهی . [ ب َ ] (اِ مرکب ) خبر بد. خبر مرگ . نعی . (یادداشت مؤلف ) : ور از من بدآگاهی آرد کسی مباش اندرین کار غمگین بسی .فردوسی .
-
خشک جنبانی
لغتنامه دهخدا
خشک جنبانی .[ خ ُ جُم ْ ] (حامص مرکب ) عمل خشک جنبان : اندرین ره نماز روحانی بهتر آید ز خشک جنبانی .سنائی .
-
نیکونظری
لغتنامه دهخدا
نیکونظری . [ ن َ ظَ ] (حامص مرکب ) صائب نظر بودن . نظر صائب داشتن : برترین چیزی شاهان را نیکونظری است هیچ کس نیست ترا یار به نیکونظری . فرخی .اندرین دولت ماننده ٔ تو کیست دگرچه به نیکوسیری و چه به نیکونظری .فرخی .
-
غلوب
لغتنامه دهخدا
غلوب . [ غ َ ] (ع ص ) غالب . (لطائف اللغات ). این لغت در فرهنگهای تازی نیامده است و مولانا نیز آن را در بیت زیر استعمال کرده است : اینچنین پیچید مطلوب وطلوب اندرین لعبند مغلوب و غلوب .مولوی (مثنوی ).
-
وادیین
لغتنامه دهخدا
وادیین . [ ی َ ] (اِخ ) (اِل ...) یاقوت گوید: این کلمه را به این صورت دیده ام ولی صحیح آن الوادیان است مگر آن را مانند «اندرین » و «نصیبین » بدانیم . و آن شهری است از کوههای سراة نزدیک شهرهای لوط. و قصد مجنون در این بیت همین شهر است : احب هبوط الوادی...