کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندرون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دل و اندرون
فرهنگ گنجواژه
امعاء و احشاء.
-
جستوجو در متن
-
ضمیر
فرهنگ واژههای سره
اندرون
-
اندو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'andu = اندرون
-
andron
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اندرون
-
enteron
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اندرون
-
دل وروده
لهجه و گویش تهرانی
اندرون
-
سیراب و شیردون
لهجه و گویش تهرانی
اندرون چیزی
-
اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اندرون) 'andaruni ۱. مربوط به اندرون؛ داخلی؛ درونی.۲. باطنی؛ قلبی.۳. (اسم) = اندرون۴. (اسم) ساکن اندرون.
-
لنبوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] lombus اندرون دهان.
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اندرون ، درون چیزی .
-
کپ
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) بیرون و اندرون دهان .
-
bowel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روده، شکم، اندرون
-
bowels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روده ها، روده، شکم، اندرون
-
نج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بج، بچ، نس› (زیستشناسی) [قدیمی] no(a)j اندرون دهان؛ لپ.
-
توی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tuy تو؛ درون؛ اندرون؛ لا؛ تا.