کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندرونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اندرونه
/'andarune/
معنی
۱. اندرون؛ درون؛ درونی؛ داخل.
۲. باطن.
۳. (زیستشناسی) اعضای درون شکم جانوران از معده، کبد، رودهها، و غیره؛ امعا؛ احشا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
viscera
-
جستوجوی دقیق
-
اندرونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'andarune ۱. اندرون؛ درون؛ درونی؛ داخل.۲. باطن.۳. (زیستشناسی) اعضای درون شکم جانوران از معده، کبد، رودهها، و غیره؛ امعا؛ احشا.
-
اندرونه
لغتنامه دهخدا
اندرونه . [ اَ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ) اندرون . داخل . (فرهنگ فارسی معین ) (از شعوری ج 1 ورق 130). || باطن . (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح پزشکی مجموع اعضا و انساجی که در داخل شکم زیر پرده ٔ جنب قرار دارند که شامل معده و روده ها و کبد و لوزالمعده و ط...
-
واژههای مشابه
-
اندرونه شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) [قدیمی] 'andarunešenāsi علم شناخت اعضای درونی بدن؛ علمی که دربارۀ اعضای درونی بدن بحث میکند؛ معرفةالاحشا.
-
دل اندرونه
لغتنامه دهخدا
دل اندرونه . [ دِ اَ دَن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنچه در اندرون دل است . احشاء.دل و روده . (یادداشت مرحوم دهخدا). دل و اندرونه .
-
اندرونه شناسی
لغتنامه دهخدا
اندرونه شناسی . [ اَ دَ ن َ / ن ِ ش ِ] (حامص مرکب ) در اصطلاح پزشکی علمی که اعضاء و جوارح داخل بدن را مورد بررسی قرار میدهد . معرفةالاحشاء. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
آندوسکوپی
فرهنگ واژههای سره
اندرونه بین
-
احشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: احشاء، جمعِ حَشا] (زیستشناسی) 'ahšā = اندرونه
-
امعاء و احشاء
فرهنگ گنجواژه
اندرونه، شکمبه.
-
entrails
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرور، احشاء و امعاء، اندرونه، اخال
-
viscera
دیکشنری انگلیسی به فارسی
علف هرز، احشا، اندرونه، دل وروده و جگر و امثال ان
-
spina bifida anterior
مهرهشکاف پیشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] مهرهشکافی که در آن بیرونزدگی به سمت پیشین ستون مهرهها رخ دهد و اغلب با رشد ناقص احشا/ اندرونۀ (viscera) شکمی و صدری همراه است
-
احشاء
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ حشا؛ اندرونه ، اعضای درونی بدن مانند: دل و جگر و معده و روده . احصائیه (اِ یُِ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - آمار، شمار. 2 - دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است .
-
احشاء
لغتنامه دهخدا
احشاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَشا. آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده . (غیاث ). آنچه در شکم است از دل و جگر و سپرز. (وطواط). اندرونه : چون مار همه بر تن او بترکد اندام چون نار همه در شکمش خون شود احشا. مسعودسعد.|| در عرف عام ، اعضائی که ح...