کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندراع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندراع
لغتنامه دهخدا
اندراع . [ اِ دِ ] (ع مص ) پیش درآمدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). درپیش رفتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). درپیش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). اندرع الرجل ؛ پیش درآمد آن مرد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از جای خود ب...
-
واژههای همآوا
-
اندراء
لغتنامه دهخدا
اندراء. [ اِ دِ ] (ع مص ) از دور رسیدن توجبه (سیل ). (از منتهی الارب ). برخاستن سیل از جایی نامعلوم . (از اقرب الموارد). || پریشان و پراکنده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انتشار. (ازاقرب الموارد). اندراءالحریق ؛ پراکنده شد. (ناظم الاطباء). || دور ...
-
جستوجو در متن
-
پیش درآمدن
لغتنامه دهخدا
پیش درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن مقدم بر... صری . زلجان . استقدام . تقدیم . هداء. فروط. انکلاس . ادرنفاق . ازرف الرجل ؛ پیش درآمد. زلیف ؛ پیش درآمدن در کارزار. اندراع ؛ پیش درآمدن مرد. تغون ؛ پیش درآمدن و شجاعت نمودن در جنگ . (منتهی الارب...
-
پرشدن
لغتنامه دهخدا
پرشدن . [ پ ُ ش ُدَ ] (مص مرکب ) مملو گشتن . امتلاء. ملاء : سرچشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل . سعدی . || بسیار شدن : پشه چو پر شد بزند پیل رابا همه تندی و صلابت که اوست .سعدی .- پر شدن آوند ؛ تمذّج .- پر شدن شکم ؛ اندراع . اکتظاظ...
-
مندرع
لغتنامه دهخدا
مندرع . [ م ُ دَ رِ ] (ع ص ) پیش درآینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه پیش می آید ونزدیک می گردد. (ناظم الاطباء). || آنکه به شتاب می رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || استخوان از جای خود برآینده . (آنندراج ) (از منتهی ...
-
درپیش
لغتنامه دهخدا
درپیش . [ دَ ] (ق مرکب ) سابق . سابقاً. پیش از این . قبل از این . آنفا. (ناظم الاطباء). متقدما. در جلو: اسلاف ، تقدم ؛ در پیش فرستادن . (دهار).- در پیش آمدن ؛ نزدیک آمدن . (ناظم الاطباء).- || قبل از این آمدن . (ناظم الاطباء).- || مقاومت نمودن . مخال...