کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندازۀ شماراجمعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اندازه گرفتن
لغتنامه دهخدا
اندازه گرفتن . [ اَ زَ / زِگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مقیاس کردن وزن یا طول و عرض و عمق (ارتفاع ). (فرهنگ فارسی معین ). پیمایش کردن و گز کردن و تعیین طول و عرض و عمق کردن . (ناظم الاطباء). پیمودن . سنجیدن . مساحی کردن . مساحت کردن . تقدیر کردن . کیل کرد...
-
اندازه گیر
لغتنامه دهخدا
اندازه گیر. [ اَ زَ / زِ ] (نف مرکب ) قیاس کننده و شمارنده که در این زمان بمهندس مشهور است . (آنندراج ). مهندس . (دهار). مهندز. (یادداشت مؤلف ) : مساحت گران داشت اندازه گیربر آن شغل بگماشته صد دلیر. نظامی .از آن خوبتر دید کاندازه گیرصفتهای او را کند...
-
اندازه گیرنده
لغتنامه دهخدا
اندازه گیرنده . [ اَ زَ / زِ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه اندازه می گیرد. اندازه گیر. مهندس . مهندز؛ اندازه گیرنده در کاریز و بنا و زمین . (منتهی الارب ).
-
اندازه ناپذیر
لغتنامه دهخدا
اندازه ناپذیر. [ اَ زَ / زِ پ َ ] (نف مرکب ) در اصطلاح ریاضی ، آنچه قابل اندازه گیری نباشد . (از یادداشت مؤلف ).
-
اندازه گیری
لغتنامه دهخدا
اندازه گیری . [ اَ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عمل اندازه گرفتن . مقیاس گیری . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خوش اندازه
لغتنامه دهخدا
خوش اندازه . [ خوَش ْ / خُش ْ اَ زَ / زِ ] (ص مرکب ) با اندازه ٔ مناسب . || کنایه از خوش اندام . متناسب القامه .
-
measurement
اندازهگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تعیین مقدار کمیت ازطریق مقایسۀ آن با یکای استاندارد
-
sample size
اندازۀ نمونه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] تعداد عناصر موجود در نمونه
-
moderate drinking
اندازهنوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] مصرف الکل به مقدار متوسط
-
planar measure
اندازۀ هامونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] اندازۀ لُبگ (Lobeg) بر زیرمجموعههای اندازهپذیر صفحه
-
oversize, outsize
اندازهبزرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ویژگی پوشاک یا چیزی که اندازۀ آن بزرگتر از معمول باشد
-
image size
اندازۀ تصویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] اندازۀ طول و عرض تصویر
-
body frame size
اندازۀ جثه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] ریزی و درشتی و متوسط بودن جثۀ فرد که با اندازهگیری دور مچ دست در نقطهای که کمترین محیط را دارد تعیین میشود
-
population size
اندازۀ جمعیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] تعداد افراد یک جمعیت معین
-
joint gap, expansion opening
اندازۀ درز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] فاصلۀ بین ریلها در محل اتصال که انبساط ریل را امکانپذیر میسازد