کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندازان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندازان
لغتنامه دهخدا
اندازان . [ اَ ] (ق ) درحال انداختن . (یادداشت مؤلف ).- کلوخ اندازان ؛ در حال انداختن کلوخ . و رجوع به سنگ انداز در ترکیبات انداز شود.
-
واژههای مشابه
-
کلوخ اندازان
لغتنامه دهخدا
کلوخ اندازان . [ ک ُ اَ ] (اِ مرکب ) کلوخ انداز. سیر و گشت و عیش و عشرت و شرابخواری که پیش از ایام پرهیز و اواخر ماه شعبان کنند. (ناظم الاطباء). میگساری روز آخر شعبان . جشن روز پیش از رمضان . بگماز یا سوری در سلخ شعبان . برغندان . سنگ انداز. (یادداشت...
-
دست اندازان
لغتنامه دهخدا
دست اندازان . [ دَ اَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دست انداختن . در حال تکان دادن دست : تذأذؤ، تذریع، خزف ، ذأذاء، ذأذاءة، مُطَیطاء، مُطَیطی ̍؛ دست اندازان رفتن . (از منتهی الارب ). || خرامان و به ناز روان و نازکنان و رقص کنان . (لطایف ) : گرچه م...
-
پای اندازان
لغتنامه دهخدا
پای اندازان . [ اَ ] (نف مرکب ) پای اندازان رفتن ؛ رفتن چنانکه سپاهیان با قدم بلند.
-
جستوجو در متن
-
مطیطاء
لغتنامه دهخدا
مطیطاء. [ م ُ طَ / م َ ] (ع مص ) خرامیدن و دست اندازان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تبختر و خرامانی و دست اندازان رفتن . (ناظم الاطباء). مطیطی [ م ُ طَ طا ] . رفتن با تبختر و دست اندازان . (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد).
-
ذأذاء
لغتنامه دهخدا
ذأذاء. [ ذَءْ ] (ع مص ) بازداشتن . نهی کردن . منع کردن . || دست اندازان رفتن . ذَأذَاءةً، ذَاءْذاءً، تَذَاءْذَاَ.
-
پااندازان رفتن
لغتنامه دهخدا
پااندازان رفتن . [اَ رَ ت َ ] (مص مرکب ) شلنگ اندازان به کاهلی رفتن .
-
تذأذو
لغتنامه دهخدا
تذأذؤ. [ ت َ ذَءْ ذُءْ ] (ع مص ) بازداشتن و نهی کردن . || دست اندازان راه رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مضطرب راه رفتن . (اقرب الموارد).
-
برقندان
لغتنامه دهخدا
برقندان . [ ب َ ق َ ] (اِ) برغندان . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). برقنداز. بَرِکندان (در زبان ارمنی ). برغندان است که روز آخر ماه شعبان باشد و آنرا کلوخ اندازان هم گویند. (برهان ). رجوع به برغندان شود.
-
خزف
لغتنامه دهخدا
خزف . [ خ َ ](ع مص ) دست اندازان رفتن . یقال : خزف فی مشیه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). بدست و پا راه رفتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
برفندان
لغتنامه دهخدا
برفندان . [ ب َ ف َ ] (اِ) صورتی یا تصحیفی از برقندان یا برغندان . ایام اخیر ماه شعبان که در آن شرابخواران شراب بافراط نوشند و تفریط روا ندارند و آنرا سنگ انداز و سنگ اندازان و کلوخ انداز و کلوخ اندازان نیز گویند : عید برفندان تویی ای جان جان جان من ...
-
برغندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برقندان› [قدیمی] barqandān ۱. جشن، مهمانی، و عیشوعشرتی که در روزهای آخر ماه شعبان برگزار میشده است: ◻︎ رمضان میرسد اینک دهم شعبان است / می بیارید و بنوشید که برغندان است (نزاری: لغتنامه: برغندان).۲. شرابی که در آخر ماه شعبان میخوردند که ت...
-
شلنگ انداختن
لغتنامه دهخدا
شلنگ انداختن . [ ش َ ل َ / ش ِ ل ِ / ل َ اَ ت َ] (مص مرکب ) دویدن یا راه رفتن سریع با گامهای بلند. (فرهنگ لغات عامیانه ). با گامهای بزرگ پای اندازان رفتن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شلنگ اندازی شود.