کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجم دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
انجم سپاه
لغتنامه دهخدا
انجم سپاه . [ اَ ج ُ س ِ ] (ص مرکب ) در مدح ملوک استعمال کنند واین از جهت افزونی سپاه و فیروزی بود. (آنندراج ).
-
انجم سوز
لغتنامه دهخدا
انجم سوز. [ اَ ج ُ ] (نف مرکب ) سوزنده ٔ ستارگان . (مؤید الفضلاء) (از فرهنگ فارسی ). || (اِخ ) کنایه از آفتاب . (آنندراج ) (هفت قلزم ). آفتاب . (از مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء)(فرهنگ فارسی معین ). خورشید. (فرهنگ فارسی معین ).
-
انجم شناس
لغتنامه دهخدا
انجم شناس . [ اَ ج ُ ش ِ ] (نف مرکب ) کنایه از منجم و رصد بند. (آنندراج ) : رقیبان لشکر به آیین پاس نگهبان تر از مرد انجم شناس . نظامی (از آنندراج ).|| در فرهنگ اسکندرنامه نوشته که انجم شناس نیز مراد از پاسبان است . (آنندراج ).
-
انجم فروز
لغتنامه دهخدا
انجم فروز. [ اَ ج ُ ف ُ ] (نف مرکب ) انجم افروز : چون ماه نخشبند مزور از آن چومن انجم فروز گنبد هر انجمن نیند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 174).لاجرم این گنبد انجم فروزآنچه بشب دید نگوید بروز. نظامی (مخزن الاسرار ص 166).و رجوع به انجم افروز شود.
-
انجم کده
لغتنامه دهخدا
انجم کده . [ اَ ج ُ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) باغی که در آن گلها مانند ستاره می درخشند. (ناظم الاطباء) : خاک ازتو[ خطاب به آفتاب ] بهشت طیلسان شدانجم کده از تو بوستان شد. درویش واله هروی (از بهار عجم ).
-
انجم نگار
لغتنامه دهخدا
انجم نگار. [ اَ ج ُ ن ِ ] (نف مرکب ) ستاره نگار. نقاش که انجم نگارد : انجم نگار سقفش در روی هر نگاری همچون خلیل هذا ربی بخوانده آزر.خاقانی .
-
خسرو انجم
لغتنامه دهخدا
خسرو انجم . [ خ ُ رَ / رُ وِ اَ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از خسرو اختران و خسرو اقلیم چهارم یعنی آفتاب عالمتاب است که آن را خسرو خاور و خسرو سیارگان نیز گویند. (ازبرهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ).
-
خرقه ٔ انجم
لغتنامه دهخدا
خرقه ٔ انجم . [ خ ِ ق َ / ق ِ ی ِ اَ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لباس ستاره . کنایه از نور و روشنی ستاره است : خرقه ٔ انجم ز فلک برکشیدخط خرابی بجهان درکشید.نظامی .
-
گنبد انجم فروز
لغتنامه دهخدا
گنبد انجم فروز. [ گُم ْ ب َ دِ اَ ج ُ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی گنبدانجم افروز باشد که کنایه از آسمان است : لاجرم این گنبد انجم فروزآنچه بشب دید نگوید به روز.نظامی .
-
انجم و چرخ
فرهنگ گنجواژه
سموات.
-
انجم و ماه
فرهنگ گنجواژه
اجرام آسمانی.
-
جستوجو در متن
-
غبار نشاندن
لغتنامه دهخدا
غبار نشاندن . [ غ ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) گرد زدودن : تخت گیرد کلاه بستاندبنشیند غبار بنشاند. نظامی .- غبار غم نشاندن ؛ غم از دل زدودن : هر صبح فتح باب کن از انجم سرشک بنشان غبار غصه به باران صبحگاه .خاقانی (؟)
-
طپان
لغتنامه دهخدا
طپان . [طَ ] (نف ، ق ) بیقرار. بی آرام . مضطرب . طپنده . در حال طپیدن . ضجر. هلوع . (منتهی الارب ). تپان : طپان ماده بفتاد و نر برپریدبیامد همانجا که بد آرمید.اسدی (گرشاسبنامه ).شب دیده بر سپهر و بر انجم گماشتم تا خود نظیر نجم کله دوز من کدام دیدم هم...
-
توشه بستن
لغتنامه دهخدا
توشه بستن . [ ش َ / ش ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بار سفر بستن . مهیای سفر شدن : زین سخن هر سه تن بجای شدندتوشه بستند و رهگرای شدند. امیرخسرو (از آنندراج ).جگربر نوک مژگان خوشه بنددفلک بر دوش انجم توشه بندد. زلالی (از آنندراج ).بر کمر از ترک جهان توشه بست...
-
فرخج
لغتنامه دهخدا
فرخج . [ ف َ رَ ] (اِ) فرخچ . فرخش . پرخچ . پرخش . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کفل اسب و دیگر حیوانات . || رشوت . پاره . (برهان ) : بدهم بهر یک نگاه رخش گر پذیرد، دل مرا به فرخج . لبیبی . || (ص ) زشت . نازیبا. (برهان ) : در زاویه ٔ فرخج و تاریکم با پیره...