کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجمن ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انجمن ساختن
لغتنامه دهخدا
انجمن ساختن . [ اَ ج ُ م َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد کردن و ترتیب دادن مجلس و مجمع. فراهم ساختن مجلس مشاوره : یکی انجمن ساخت با بخردان هشیوار و کارآزموده ردان . فردوسی .چون تهی شد سر سریر ز شاه انجمن ساختند شهرو سپاه . نظامی .انجمن ساخت نامداران راراستگوی...
-
واژههای مشابه
-
انجمن آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'anjoman[']ārā آرایندۀ انجمن؛ کسی که مایۀ زینت انجمن است؛ کسی که میان انجمن هوش و حواس همه متوجه او باشد.
-
انجمن بلدی
لغتنامه دهخدا
انجمن بلدی . [ اَ ج ُ م َ ن ِ ب َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انجمن شهر. انجمن شهرداری . رجوع به انجمن شهر شود.
-
انجمن داشتن
لغتنامه دهخدا
انجمن داشتن . [ اَ ج ُ م َ ت َ ] (مص مرکب ) تشکیل انجمن دادن . مجلس داشتن . محفل داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || گرد آمدن : پیام من بدان روی نکو برکه خوبی انجمن دارد بر او بر.(ویس و رامین ).
-
انجمن شدن
لغتنامه دهخدا
انجمن شدن . [ اَ ج ُ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گردآمدن . دور هم جمع شدن . مجلس ترتیب دادن . انبوه شدن : پریچهره هر روز صد چنگ زن بشادی بدرگه شدی انجمن . فردوسی .چو نزدیک کاوس شد پیلتن همه سرفرازان شدند انجمن . فردوسی .همه نامداران شدند انجمن چو دستان و...
-
انجمن شهر
لغتنامه دهخدا
انجمن شهر. [ اَ ج ُ م َ ن ِ ش َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هیئتی است که از طرف مردم هر شهر برای اداره ٔ امور شهر انتخاب میشوند. انتخاب نمایندگان انجمن شهر با رأی مخفی و با اکثریت نسبی و مدت نمایندگی آنان چهار سال است . تعداد اعضای انجمن هر شهر به نسب...
-
انجمن شهرداری
لغتنامه دهخدا
انجمن شهرداری . [ اَ ج ُ م َ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انجمن شهر. رجوع به انجمن شهر شود.
-
انجمن فرهنگی
لغتنامه دهخدا
انجمن فرهنگی . [ اَ ج ُ م َ ن ِ ف َ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا انجمن روابط فرهنگی ، انجمنی است که برای توسعه ٔ روابط فرهنگی بین دولتها تشکیل میشود.
-
انجمن کشیدن
لغتنامه دهخدا
انجمن کشیدن . [ اَ ج ُ م َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حلقه و صف کشیدن . (از آنندراج ) : جهان از دلیران لشکرشکن کشیده چو انجم یکی انجمن .نظامی (از آنندراج ).
-
انجمن گاه
لغتنامه دهخدا
انجمن گاه . [ اَ ج ُ م َ ] (اِ مرکب ) موضعی که در آن انجمن واقع شود. بزمگاه . مجلس گاه . (از آنندراج ). محل انجمن وکنکاش . (ناظم الاطباء). محفل . (زمخشری ) : به بیعت درین انجمن گاه بودز احوال پیشینه آگاه بود. نظامی (از آنندراج ).همه همگروهه براه آمدن...
-
انجمن گشتن
لغتنامه دهخدا
انجمن گشتن . [ اَ ج ُ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد آمدن . جمع شدن : چو گشت انجمن لشکر از کشورش سواران جنگ آور از لشکرش .فردوسی .چو گشتند پرمایگان انجمن ز لشکر هر آن کس که بد رای زن ... فردوسی .- انجمن گشتن بر کسی ؛ دور سراو گرد آمدن : چو کاوه برون ش...
-
انجمن نظار
لغتنامه دهخدا
انجمن نظار. [ اَ ج ُ م َ ن ِ ن ُظْ ظا ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به انجمن نظارت شود.
-
انجمن نظارت
لغتنامه دهخدا
انجمن نظارت . [اَ ج ُ م َ ن ِ ن َ / ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا انجمن نظار شورایی است که در انتخابات مجلس شورای ملی و مجلس سنا و انجمن شهرداری بدعوت فرماندار یا بخشدار هر محل برای نظارت در انتخابات تشکیل میشود.
-
انجمن آرا
لغتنامه دهخدا
انجمن آرا. [ اَ ج ُ م َ ](نف مرکب ) کسی که مایه ٔ زینت انجمن است . (فرهنگ فارسی معین ). رئیس و صاحب مجلس . (آنندراج ) : آنکه در خلوت آیینه ندارد آرام چه خیال است شود انجمن آرای کسی . صائب (از آنندراج ).- انجمن آرای ناصری ؛کتاب لغتی است فارسی بفارسی ...