کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
انجمن کردن
لغتنامه دهخدا
انجمن کردن . [ اَ ج ُ م َک َ دَ ] (مص مرکب ) گردآوردن . جمع کردن : دل شاه بچه برآمد بجوش سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش .فردوسی .سپاه پراکنده کرد انجمن همی رفت تا بیشه ٔ نارون . فردوسی .پری و پلنگ انجمن کرد و شیرز درندگان گرگ و ببر دلیر. فردوسی .سپاه انج...
-
انجمن کشیدن
لغتنامه دهخدا
انجمن کشیدن . [ اَ ج ُ م َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حلقه و صف کشیدن . (از آنندراج ) : جهان از دلیران لشکرشکن کشیده چو انجم یکی انجمن .نظامی (از آنندراج ).
-
انجمن گاه
لغتنامه دهخدا
انجمن گاه . [ اَ ج ُ م َ ] (اِ مرکب ) موضعی که در آن انجمن واقع شود. بزمگاه . مجلس گاه . (از آنندراج ). محل انجمن وکنکاش . (ناظم الاطباء). محفل . (زمخشری ) : به بیعت درین انجمن گاه بودز احوال پیشینه آگاه بود. نظامی (از آنندراج ).همه همگروهه براه آمدن...
-
انجمن گشتن
لغتنامه دهخدا
انجمن گشتن . [ اَ ج ُ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد آمدن . جمع شدن : چو گشت انجمن لشکر از کشورش سواران جنگ آور از لشکرش .فردوسی .چو گشتند پرمایگان انجمن ز لشکر هر آن کس که بد رای زن ... فردوسی .- انجمن گشتن بر کسی ؛ دور سراو گرد آمدن : چو کاوه برون ش...
-
انجمن نظار
لغتنامه دهخدا
انجمن نظار. [ اَ ج ُ م َ ن ِ ن ُظْ ظا ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به انجمن نظارت شود.
-
انجمن نظارت
لغتنامه دهخدا
انجمن نظارت . [اَ ج ُ م َ ن ِ ن َ / ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا انجمن نظار شورایی است که در انتخابات مجلس شورای ملی و مجلس سنا و انجمن شهرداری بدعوت فرماندار یا بخشدار هر محل برای نظارت در انتخابات تشکیل میشود.
-
انجمن آرا
لغتنامه دهخدا
انجمن آرا. [ اَ ج ُ م َ ](نف مرکب ) کسی که مایه ٔ زینت انجمن است . (فرهنگ فارسی معین ). رئیس و صاحب مجلس . (آنندراج ) : آنکه در خلوت آیینه ندارد آرام چه خیال است شود انجمن آرای کسی . صائب (از آنندراج ).- انجمن آرای ناصری ؛کتاب لغتی است فارسی بفارسی ...
-
انجمن پیوند
لغتنامه دهخدا
انجمن پیوند. [ اَ ج ُ م َ پ َ / پی وَ ] (ص مرکب ) فراهم کننده ٔ جمعیت . گردآورنده ٔ افراد انجمن . (فرهنگ فارسی معین ) : ای برآرنده ٔ سپهر بلندانجم افروز و انجمن پیوند.نظامی .
-
انجمن سای
لغتنامه دهخدا
انجمن سای . [ اَ ج ُ م َ ] (نف مرکب ) مصاحب و مقرب . (آنندراج ) : همه انجمن سای و انجم شناس بتدبیر هر شغل صاحب قیاس .نظامی .
-
salvage association, SA 1
انجمن بازگردانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تشکیلاتی با نمایندگانی در سراسر جهان که به امور بازگردانی رسیدگی میکنند
-
freemasonry 1
انجمن فراماسونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] تشکیلاتی مخفی که مدعی گسترش همبستگی مردان آزادۀ جهان است
-
انجمن اخوت
دیکشنری فارسی به عربی
اخوة
-
انجمن نویسندگان
دیکشنری فارسی به عربی
اِتّحادُ الکُتّابِ
-
انجمن کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جمع
-
انجمن حزبی
دیکشنری فارسی به عربی
موتمر تحضيري