کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انجره
/'anjare/
معنی
= گزنه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انجره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'anjare = گزنه
-
انجره
لغتنامه دهخدا
انجره . [ اَ ج َ رَ / رِ ] (اِ) گزنه . (ناظم الاطباء). نباتی است که آنرا نبات النار گویند و تخم آنرا قریض خوانند و تخم آن مستعمل است . سه درم آنرا با شیرتازه بخورند قوت باه دهد و بکوبند و با عسل بر قضیب مالند سطبر گرداند. (برهان قاطع) (آنندراج ). گیا...
-
واژههای مشابه
-
انجرة
لغتنامه دهخدا
انجرة. [ اَ ج ُ رَ ] (ع اِ) گزنه . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد و انجره ٔ حرشاء و انجره ٔ سوداء شود.
-
انجره ٔ حرشاء
لغتنامه دهخدا
انجره ٔ حرشاء. [ اَ ج ُ رَ / رِ ی ِ ح َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اذن الفار. (از دزی ج 1 ص 40) . انجره ٔ سودا. حشیشة الزجاج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به حشیشة الزجاج شود.
-
انجره ٔ سوداء
لغتنامه دهخدا
انجره ٔ سوداء. [ اَ ج ُ رَ ی ِس َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انجره ٔ حرشاء. حشیشة الزجاج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به حشیشة الزجاج شود.
-
جستوجو در متن
-
اتنگن
لغتنامه دهخدا
اتنگن . [ ] (هندی ، اِ) بهندی انجره است .
-
قراست
لغتنامه دهخدا
قراست . [ ] (اِ) انجره است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قریص
لغتنامه دهخدا
قریص . [ ق ُرْ رَ ] (ع اِ) بزر انجره است . (از بحر الجواهر).
-
حریق
لغتنامه دهخدا
حریق . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گزنه . انجره . قریس . قریص . بنات النار .- حریق املس . رجوع به این کلمه شود.
-
ساسارکشت
لغتنامه دهخدا
ساسارکشت . [ ک ِ ] (اِ) به لغت سریانی تخمی است دوائی که آن را به عربی بزرالانجره و قریض خوانند. (برهان ) (آنندراج ). بزرالانجره . (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ). تخم انجره . (الفاظ الادویه ). گزنه . قریض . و بپارسی آن را تخم انجره گویند. (اخ...
-
انالیقی
لغتنامه دهخدا
انالیقی . [ اَ ] (معرب ، اِ) بلغت رومی دوایی که آن را انجره گویند و تخم آنرا بذرالانجره گویند و بعربی قریض خوانند، تخم آن مستعمل است . اگر مقدار سه درم از آن با شیر گوسفند بخورند قوت باه دهد، و بعضی گویند انالیقی همان بذرالانجره است . (برهان قاطع). گ...
-
گزنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گزنا، گزنک› (زیستشناسی) gazane گیاهی علفی و خودرو از خانوادۀ نعنا دارای با برگهای کرکدار که در صورت تماس با آن مادهای اسیدی ترشح میکند و مصرف خوراکی و درمانی دارد؛ انجره.
-
گیک
لغتنامه دهخدا
گیک . (اِ) گیاهی است که نامهای دیگرش گزنه و گزنگ است . (فرهنگ نظام ). نباتی است دارویی که آن را انجره نیز گویند و تخم آن را بزرالانجره خوانند. (از مخزن الادویه ). رجوع به انجزه و گزنه و گزنگ شود.