کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجامیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انجامیدن
/'anjāmidan/
معنی
به پایان رسیدن؛ پایان یافتن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: انجامید
بن حال: انجام
دیکشنری
culminate, do, eventuate, result
-
جستوجوی دقیق
-
انجامیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'anjāmidan به پایان رسیدن؛ پایان یافتن.
-
انجامیدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (مص ل .) 1 - پایان گرفتن . 2 - اجرا شدن . 3 - منجر شدن .
-
انجامیدن
لغتنامه دهخدا
انجامیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بنهایت رسیدن و آخرشدن کار. (آنندراج ). آخرشدن و بنهایت رسیدن . (فرهنگ رشیدی ). آخرشدن . (مؤید الفضلاء) (شرفنامه ٔ منیری ). منتهی گشتن و به آخر رسیدن و بپایان آمدن کار و تمام شدن . (ناظم الاطباء) : چو انجامیده شد گفتار رامی...
-
واژههای مشابه
-
بطول انجامیدن
دیکشنری فارسی به عربی
اتل
-
جستوجو در متن
-
منتهی شدن
فرهنگ واژههای سره
انجامیدن، فرجامیدن، به پایان رسیدن
-
منجر شدن
فرهنگ واژههای سره
انجام شدن، انجامیدن، فرجامیدن
-
ننجامیدن
لغتنامه دهخدا
ننجامیدن .[ ن َ دَ ] (مص منفی ) نینجامیدن . ناانجامیدن . مقابل انجامیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به انجامیدن شود.
-
دیریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] diridan ۱. دیر شدن.۲. طول کشیدن؛ به طول انجامیدن.
-
طول کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. طولانیشدن، به طول انجامیدن ۲. ادامه یافتن، تداومیافتن
-
prolongating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طولانی شدن، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن
-
prolongated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طولانی شدن، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن
-
prolongate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طولانی، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن
-
prolonging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طولانی شدن، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن، ممتد کردن، طول دادن