کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انجاب
معنی
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ نجیب ؛ پاک نژادان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انجاب
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ نجیب ؛ پاک نژادان .
-
انجاب
لغتنامه دهخدا
انجاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نُجَبَة، گرامی گوهران . (از منتهی الارب ). و رجوع به نجبة شود.- سلالةالانجاب ؛ نسل گرامی گوهران ، فرزند گرامی گوهران . (از یادداشت مؤلف ).
-
انجاب
لغتنامه دهخدا
انجاب . [ اِ ] (ع مص ) گرامی گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نجیب شدن . (از اقرب الموارد). || فرزندان گرامی آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرزند نجیب آوردن . (از اقرب الموارد). نجیب زادن . (مصادر زوزنی ) (تاج الم...
-
جستوجو در متن
-
ذات احفار
لغتنامه دهخدا
ذات احفار. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است در شعر. و شاعر در وصف ابر گوید : القی علی ذات احفار کلاکله و شب ّ نیرانه و انجاب یأتلق .(المرصع).
-
نجبة
لغتنامه دهخدا
نجبة. [ ن ُ ج َ ب َ ] (ع ص ) گرامی گوهر. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نجیب . (معجم متن اللغة) (ناظم الاطباء). کریم . (از اقرب الموارد). ج ، انجاب .
-
نجب
لغتنامه دهخدا
نجب . [ ن َ ج َ ] (ع اِ) پوست درخت ، هرچه باشد، اسم است آن را، یا پوست بیخ آن ، یا پوست درخت درشت ، یا به خصوص پوست سلیخه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست هر چیزی را گویند عموماً از نباتات ، و پوست سلیخة را گویند خصوصاً. (برهان قاطع). پوست درخت . (م...
-
ذفافة
لغتنامه دهخدا
ذفافة. [ ذُ ف َ ] (اِخ ) (ابو... المصری ) در متن تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 178 شعر ذیل آمده است :و ما السّحاب ُ اذا ما انجاب ُ عن بَلَدو لا یلم ّ به یوماً بمذموم و در حاشیه گوید: لابی ذُفافةالمصری ّ فی بعض الرؤساء و بعده :اِن جدت فالجودُ شی ٔ قد عُ...
-
قشلاق سرداراشرف
لغتنامه دهخدا
قشلاق سرداراشرف . [ ق ِ س َ دا اَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 15 هزارگزی خاور دیزگران و3 هزارگزی شمال کیونان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 159 تن است . آب آن از چشمه ٔ چم ، رو...
-
گرامی
لغتنامه دهخدا
گرامی . [گ ِ ] (ص ) در پهلوی گرامیک از گرام . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عزیز. مکرم و محبوب و بزرگ . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). نیازی . کریم . نجیب . معزز. مکرم : اکرام ؛ گرامی کردن . (زوزنی ). فخم ؛ مرد بزرگ قدر و گرامی . انجاب ؛ گرامی گردی...
-
ذوقی بسطامی
لغتنامه دهخدا
ذوقی بسطامی . [ ذَ ی ِ ] (اِخ ) مرحوم رضا قلیخان هدایت در مجمع الفصحاء آرد: نام شریفش میرزا فتح اﷲ و از انجاب و اطیاب طایفه ٔ اعراب بنی عامر است که بروزگاری دراز در آن ولایت ریاست و ایالت داشته اند وقتی از بسطام بهوای ملاقات خال خود حبیب اﷲ خان عرب ک...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی . مکنی به ابی محمد، و هرگاه که رشید استخفاف او خواستی وی را با کنیت ابوصفوان خواندی . مقام او در علم و ادب وشعر چنانست که ذکر آنهمه موجب اطاله ٔ کلام گردد، و آن بر واقفان اخبار و متتبعان آثار ...