کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انثی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انثی
/'onsā/
معنی
ماده؛ زن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زن، ماده، مادینه، مونث ≠ ذکر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انثی
واژگان مترادف و متضاد
زن، ماده، مادینه، مونث ≠ ذکر
-
انثی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اِناث] [قدیمی] 'onsā ماده؛ زن.
-
انثی
فرهنگ فارسی معین
(اُ ثا) [ ع . ] (اِ.) ماده ، زن ، زنینه ؛ ج . اناث .
-
انثی
لغتنامه دهخدا
انثی . [ اُ ثا ] (ع اِ) ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مهذب الاسماء). ماده که در مقابل نر است . (از غیاث اللغات ). خلاف ذکر از هر چیزی . (از اقرب الموارد). زن . زنینه . (فرهنگ فارسی معین ). مادینه ....
-
واژههای مشابه
-
انثي
دیکشنری عربی به فارسی
جنس ماده , مونث , زنانه , جانور ماده , زن , نسوان
-
واژههای همآوا
-
انسی
فرهنگ نامها
(تلفظ: ensi) (عربی ـ فارسی) ( اِنس = انسان، بشر + ی (پسوند نسبت)) ، مربوط به انس ، انسانی ؛ (در قدیم) فردی از انس ، انسان .
-
انسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَناسیّ] 'ensi یک تن از مردم.
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) اسودبن کعب عنسی . لقبش ذوالحمار و کذاب است . وی کسی بود که در عهد پیغمبر (ص ) در یمن ادعای پیغامبری کرد. رجوع به اسود (ابن کعب ...) شود.
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمد عنسی صنعانی . رجوع به علی عنسی شود.
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) علی بن موسی بن عبدالملک اندلسی . رجوع به علی عنسی شود.
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عنس بن مالک بن اُدَد. و آن حیی است از مذحج . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عنس (ابن مالک ...) شود.
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ] (اِخ ) علی بن یحیی یمانی . رجوع به علی عنسی شود.
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اَ سا ] (ع اِ) دردگین نسا. (منتهی الارب ). دردگین رگ نسا. (ناظم الاطباء). مبتلا به نقرس . (یادداشت مؤلف ). || رگی است در ساق سفلی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام رگی در ساق سفلی و عامه آن را عرق انثی گویند. (یادداشت مؤلف ). || قسمت...