کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انث
لغتنامه دهخدا
انث . [ اُن ُ ] (ع اِ) جج ِ اُنثی ̍ و ج ِ اِناث . (از اقرب الموارد). ماده ها. (آنندراج ). رجوع به انثی و اناث شود.
-
واژههای همآوا
-
انس
واژگان مترادف و متضاد
۱. خو، عادت ۲. آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت ۳. دوستی، محبت، وابستگی
-
آنس
فرهنگ واژههای سره
خوگیر، خوگیرند هتر، سربه راه
-
انس
فرهنگ واژههای سره
خو گیر
-
انس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'anas ۱. کسی که به او انس گرفته شود.۲. (اسم) گروه بسیار.۳. (اسم) مردم و قبیله که در یک جا مقیم باشند.
-
انس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ens مردم؛ بشر؛ انسان.〈 انس و جان: آدمی و پری.
-
انس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ وحشت] 'ons خو گرفتن به همنشینی با کسی؛ خوگرفتگی؛ همخویی؛ همدمی.
-
انس
فرهنگ فارسی معین
(اَ نَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که بدو انس گیرند. 2 - گروهی که در یک جا مقیم باشند؛ ج . آناس .
-
انس
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خو گرفتن . 2 - (اِ مص .) عادت . 3 - آرامش .
-
انس
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (اِج .) مردم ، آدمیان .
-
آنس
لغتنامه دهخدا
آنس . [ ن َ ] (ع ن تف ) خوگیرنده تر. مأنوس تر.
-
آنس
لغتنامه دهخدا
آنس . [ ن ِ ] (ع ص ) خوگرفته . خوگیرنده . مأنوس . انس گیرنده .
-
عنس
لغتنامه دهخدا
عنس . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مالک بن اُدَد. از مذحج ، از کهلان . جدی است جاهلی . و اسود عنسی و عماربن یاسر از نسل وی میباشند. (از الاعلام زرکلی از جمهرةالانساب و السبائک ).
-
عنس
لغتنامه دهخدا
عنس . [ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است از یمن که اسود عنسی کذاب ، از آنان باشد. (از اقرب الموارد). لقب زیدبن مالک بن اُدَد که پدر قبیله ای است از یمن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).- مخلاف عنس ؛ روستایی است به یمن ، منسوب به عنس . (از منتهی الارب ). ...