کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتقاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انتقاد
/'enteqād/
معنی
۱. بحث کردن دربارۀ مقاله یا کتاب یا اثر هنری بهطوریکه خوبیها و بدیهایش آشکار شود؛ عیبجویی؛ آشکار کردن عیب کسی.
۲. آشکار کردن عیب شعر.
۳. جدا کردن پول خوب از بد.
۴. [قدیمی] نقد گرفتن پول.
۵. [قدیمی] سره گرفتن.
۶. [قدیمی] سره کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اعتراض، ایراد، ایرادگیری، تنقید، خردهگیری، عیبجویی، نکتهگیری ≠ تمجید
برابر فارسی
خرد هگیری، سخن سنجی، نکوهش، سره کردن
فعل
بن گذشته: انتقاد کرد
بن حال: انتقاد کن
دیکشنری
reproof, reproval, subjugation
-
جستوجوی دقیق
-
انتقاد
واژگان مترادف و متضاد
اعتراض، ایراد، ایرادگیری، تنقید، خردهگیری، عیبجویی، نکتهگیری ≠ تمجید
-
انتقاد
فرهنگ واژههای سره
خرد هگیری، سخن سنجی، نکوهش، سره کردن
-
انتقاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enteqād ۱. بحث کردن دربارۀ مقاله یا کتاب یا اثر هنری بهطوریکه خوبیها و بدیهایش آشکار شود؛ عیبجویی؛ آشکار کردن عیب کسی.۲. آشکار کردن عیب شعر.۳. جدا کردن پول خوب از بد.۴. [قدیمی] نقد گرفتن پول.۵. [قدیمی] سره گرفتن.۶. [قدیمی]...
-
انتقاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خالص کردن . 2 - جدا کردن خوب از بد. 3 - خرده گرفتن . 4 - برشمردن درستی ها و نادرستی های یک اثر ادبی یا هنری .
-
انتقاد
لغتنامه دهخدا
انتقاد. [ اِ ت ِ ](ع مص ) سره کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سره گرفتن . (ناظم الاطباء). بیرون کردن درمهای ناسره از میان درمها. (از اقرب الموارد). بهین چیزی برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || گرفتن درم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )....
-
انتقاد
دیکشنری عربی به فارسی
توپخانه ضد هوايي
-
انتقاد
دیکشنری فارسی به عربی
خطاف , لوم , نقد
-
واژههای مشابه
-
انتقاد کردن
فرهنگ واژههای سره
خرده گیری، خرده گرفتن
-
انتقاد کردن
لغتنامه دهخدا
انتقاد کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیب گرفتن . || نقد کردن .
-
فن انتقاد
دیکشنری فارسی به عربی
نقد
-
انتقاد کننده
دیکشنری فارسی به عربی
ناقد
-
انتقاد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
انتقد , مراجعة
-
انتقاد سخت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اجلد
-
شدیدا ~انتقاد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
وبخ