کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتعاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انتعاش
/'ente'āš/
معنی
بهبود وضع زندگی، حال یا کار کسی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انتعاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ente'āš بهبود وضع زندگی، حال یا کار کسی.
-
انتعاش
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برخاستن ، بلند شدن . 2 - نیکو حال شدن . 3 - با نشاط شدن . 4 - (اِمص .) بهبود. 5 - لذت بردن ج . انتعاشات .
-
انتعاش
لغتنامه دهخدا
انتعاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دروا شدن افتاده از لغزش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).یقال انتعش العاثر؛ انتهض من عثرته . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). برخاستن . بلند شدن . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). درست خاستن افتاده ....
-
انتعاش
دیکشنری عربی به فارسی
قوت دادن , غذا دادن , خوراک دادن , تغذيه
-
واژههای مشابه
-
انتعاش پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
انتعاش پذیرفتن .[ اِ ت ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) بهبود یافتن : بانواع بِرّ و شفقت او انتعاش پذیرفتی . (جهانگشای جوینی ).
-
انتعاش کردن
لغتنامه دهخدا
انتعاش کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیش کردن . خوشی کردن : می پرست من می و پیمانه نگذارد ز دست انتعاشی هر دم از روی دل ما میکند. اسیر (از بهار عجم ).بخواب نیست خیالی میسرم که شبی خیال خواب کنم شاید انتعاش کنم .اسیر (از بهار عجم ).
-
انتعاش گرفتن
لغتنامه دهخدا
انتعاش گرفتن . [ اِ ت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بهبود یافتن . نیکو شدن : آثار معدلتی که خلایق بتازگی بواسطه ٔ آن چون طفلان کلاً و اشجار بخاصیت گریه ٔ ابر بهارخنده زنان شوند انتعاشی گرفتند. (جهانگشای جوینی ).
-
انتعاش یافتن
لغتنامه دهخدا
انتعاش یافتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) بهبود یافتن . نیکو شدن : چهارپایان انتعاش یافتند. (جهانگشای جوینی ).
-
واژههای همآوا
-
انتئاش
لغتنامه دهخدا
انتئاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتابانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بشتاب واداشتن . اعجال . (از اقرب الموارد). || سپس ماندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تأخر. (از اقرب الموارد). || بگوسپندان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندرا...
-
جستوجو در متن
-
قوت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
انتعاش
-
خوراک دادن
دیکشنری فارسی به عربی
انتعاش , طعم
-
غذا دادن
دیکشنری فارسی به عربی
انتعاش , تبن , يرقة