کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتظر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انتظر
معنی
منتظر بودن , منتظر شدن , انتظار داشتن , ملا زم کسي بودن , در کمين (کسي) نشستن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انتظر
دیکشنری عربی به فارسی
منتظر بودن , منتظر شدن , انتظار داشتن , ملا زم کسي بودن , در کمين (کسي) نشستن
-
جستوجو در متن
-
ملا زم کسی بودن
دیکشنری فارسی به عربی
انتظر
-
در کمین (کسی) نشستن
دیکشنری فارسی به عربی
انتظر
-
منتظر شدن
دیکشنری فارسی به عربی
التزم به , انتظار , انتظر
-
منتظر بودن
دیکشنری فارسی به عربی
ابحث عنه , انتظر , توقع
-
انتظار داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
احضر , امل , انتظر , تصور , توقع
-
نظار
لغتنامه دهخدا
نظار. [ ن َ رِ ] (ع اِ فعل ) چشم دار!. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منتظر باش . (ناظم الاطباء). اسم فعل است به معنی فعل امر یعنی : انتظر، مانند نزال و تراک . (از منتهی الارب ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عماربن مهدی بن ابراهیم المقری المهدوی ، مکنی به ابوالقاسم . حمیدی ذکر او آورده و گوید: از مردم مهدیه ٔ قیروان است و در حدود سال 430 هَ .ق . باندلس شد. او عالم بقراآت و ادب بود و یکی از علماء قراآت مرا از شعر احمداین...
-
ترنیق
لغتنامه دهخدا
ترنیق . [ ت َ ] (ع مص ) تیره کردن آب را. || صاف کردن آب را. از اضداد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || حرکت دادن لواء برای حمله . (از المنجد). || سستی تن و بینایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کامل بن [ خلف بن ] شجرةبن منصور بن کعب بن زیدالقاضی البغدادی . مکنی به ابوبکر. خطیب از ابن کامل نقل کند که او گفت مولد من به سال 260 هَ . ق . بود. وفات وی در محرم 350 هَ . ق .است و او در شارع عبدالصمد یکی از اصحاب محمدبن ج...
-
منتظر
لغتنامه دهخدا
منتظر. [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه درنگ می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چشم دارنده . (دهار) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه چشم می دارد و کسی که انتظار می کشد و چشم داشت دارد...