کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتظار واشد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انتظار واشد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ← مدت انتظار واشد
-
واژههای مشابه
-
holding fix, holding point
نقطۀ انتظار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نقطهای مشخص و ثابت و قابلرؤیت از منظر خلبان بر روی زمین که هواگَرد، در صورت لزوم، بر فراز آن گردش میکند تا برای فرود آماده شود
-
waiting list
فهرست انتظار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، مدیریت سلامت] [حملونقل هوایی] فهرست اسامی مسافران دارای بلیت که جای آنها در پرواز تأیید نشده باشد [مدیریت سلامت] فهرست افراد منتظر برای دریافت خدمتی خاص در مرکز ارائهدهنده
-
انتظار داشتن
فرهنگ واژههای سره
چشم داشتن
-
stack 2, in-trail
تراکم انتظار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] وضعیت مجموعهای از هواگَردها ازنظر تراکم که هریک در ارتفاع معینی از ایستگاه در نوبت فرود قرار دارند
-
waiting time
زمان انتظار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، مدیریت سلامت] [حملونقل درونشهری-جادهای] مدتزمان بین رسیدن مسافر به ایستگاه تا زمانی که وسیلۀ نقلیه ایستگاه را ترک کند [مدیریت سلامت] مدتزمانی که مراجعان به مراکز ارائهدهندۀ خدمات سلامت برای دریافت خدمت مورد تقاضا من...
-
holding fuel
سوخت انتظار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] سوختی که برای مواردی ازقبیل دید کم و شدآمد سنگین هوایی و شرایط تقرب پرواز کور یا تأخیرهای دیگر در حین پرواز، حمل میکنند
-
holding apron
پیشگاه انتظار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] محلی برای توقف هواپیما در پیشگاه، پیش از اجازۀ برخاست
-
انتظار بردن
لغتنامه دهخدا
انتظار بردن . [ اِ ت ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) منتظر بودن . چشم براه داشتن . چشم داشتن : باری کسی که ملک برد انتظار اونی چون تویی که هرزه بری انتظار ملک . انوری (از آنندراج ).عمری ببوی یاری بردیم انتظاری زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری . سعدی .معنی توفیق...
-
انتظار دادن
لغتنامه دهخدا
انتظار دادن . [ اِ ت ِ دَ ](مص مرکب ) منتظر ساختن . چشم براه کردن : انتظارم مده که آتش و آب نکند آنچه انتظار کند. عمادی شهریاری .گرچه انتظارم داد یکچندی ولیک ...ابن یمین .
-
انتظار داشتن
لغتنامه دهخدا
انتظار داشتن . [ اِ ت ِ ت َ] (مص مرکب ) نگران بودن و پرمور داشتن و چشم براه بودن . (ناظم الاطباء). چشم داشتن . بیوسیدن : خوشا چشمی که دارد انتظار دیدن رویی گهر آن دل که میباشد گره در حسرت مویی .میرزا بیدل (از آنندراج ).
-
انتظار رفتن
لغتنامه دهخدا
انتظار رفتن . [ اِ ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) انتظار بردن . منتظر بودن : شب همه شب انتظار صبح رویی میرودکآن صباحت نیست این صبح جهان افروز را.سعدی .
-
انتظار کردن
لغتنامه دهخدا
انتظار کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منتظر بودن . انتظار کشیدن : نظر در قعر چاه افکند اژدهائی سهمناک دید دهان گشاده و افتادن او را انتظارمیکرد. (کلیله و دمنه ). انتظار میکردم تا مگر در اثنای محاورت از تو کلمه ای زایَد... (کلیله و دمنه ).هرکو عم...
-
انتظار کشیدن
لغتنامه دهخدا
انتظار کشیدن . [ اِ ت ِ ک َ/ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نگران بودن و پرمور داشتن و چشم براه داشتن . (ناظم الاطباء) : ساقی خوش است در رمضان باده ٔ سحورمی در پیاله ریز و مکش انتظار صبح .باقر کاشی (از آنندراج ).