کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتشاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انتشاء
معنی
بالا بري , رفعت , ترفيع , سرفرازي شادي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انتشاء
لغتنامه دهخدا
انتشاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بوی خوش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مست گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || انتشاء عظم ؛ به شدن شکستگی استخوان . (یادداشت بخط ...
-
انتشاء
دیکشنری عربی به فارسی
بالا بري , رفعت , ترفيع , سرفرازي شادي
-
واژههای همآوا
-
انتشاع
لغتنامه دهخدا
انتشاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برکشیدن وافکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بزور برکندن چیزی . (از اقرب الموارد). || دارو به بینی خویش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). استعاط. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
سرفرازی شادی
دیکشنری فارسی به عربی
انتشاء
-
بالا بری
دیکشنری فارسی به عربی
انتشاء , مصعد
-
رفعت
دیکشنری فارسی به عربی
ارتفاع , انتشاء , قوام , منوال
-
ترفیع
دیکشنری فارسی به عربی
ارتفاع , انتشاء , ترقية , تفضيل , تقدم , جبل , مصعد
-
منتشی
لغتنامه دهخدا
منتشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مست . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتشاء شود.
-
مست گردیدن
لغتنامه دهخدا
مست گردیدن . [ م َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) مست شدن . مست گشتن . انتشاء. استنشاء. تنشی . خذم . نشوة. (از منتهی الارب ). رجوع به مست گشتن شود. || معجب و متکبر و مغرور شدن .و رجوع به مست و مست گشتن و مست شدن شود.
-
مست شدن
لغتنامه دهخدا
مست شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حالتی دست دادن از سستی و لذت و نشاط و کم خردی با خوردن شراب و دیگر مسکرات و امثال آن . سکر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). نزف . انزاف . نشوة. انتشاء. ثمل . انهکاک . دجر. صاحب آنندراج گوید: گرم شدن ، سرگران گردیدن ، ...