کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتخاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انتخاب
/'entexāb/
معنی
برگزیدن؛ بیرون کشیدن و برگزیدن چیزی یا کسی از میان یک مجموعه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تعیین، گزینش، گلچین
۲. برگزیدن، گزیدن ≠ انتصاب
برابر فارسی
گزینش، گزینه
فعل
بن گذشته: انتخاب کرد
بن حال: انتخاب کن
دیکشنری
choice, option, pick, selection
-
جستوجوی دقیق
-
انتخاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعیین، گزینش، گلچین ۲. برگزیدن، گزیدن ≠ انتصاب
-
انتخاب
فرهنگ واژههای سره
گزینش، گزینه
-
انتخاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entexāb برگزیدن؛ بیرون کشیدن و برگزیدن چیزی یا کسی از میان یک مجموعه.
-
انتخاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) برگزیدن .
-
انتخاب
لغتنامه دهخدا
انتخاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). انتجاب . (مصادر زوزنی ). برگزیدن چیزی . برگزیدن کسی برای کاری . (فرهنگ فارسی معین ). نخبه کردن . (یادداشت مؤلف ): الحمدﷲ ...
-
انتخاب
دیکشنری عربی به فارسی
راي دادن , انتخاب , انتخاب نماينده , گزينش
-
انتخاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ← گزینش
-
انتخاب
دیکشنری فارسی به عربی
اختيار , انتخاب , مسودة
-
واژههای مشابه
-
انتخاب کردن
فرهنگ واژههای سره
برگزیدن
-
selection bias
سوگیری انتخاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] سوگیری ناشی از تفاوت نظاممند در ویژگیهای کسانی که برای مطالعه انتخاب شدهاند و آنها که انتخاب نشدهاند
-
pseudochoice
شبهانتخاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] گونهای انکار که در آن فرد مصرف افراطی مواد یا پیامدهای منفی آن را انتخاب آگاهانۀ خود میداند، نه عدم تسلط بر رفتار خود
-
انتخاب زدن
لغتنامه دهخدا
انتخاب زدن . [ اِ ت ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) برگزیدن . انتخاب کردن . پسندیدن . مقبول شدن : ز دیده ام نرود خاک اگر شود جسمم هر آن نگه که ز روی تو انتخاب زده ست .وحید (از آنندراج ).
-
انتخاب کردن
لغتنامه دهخدا
انتخاب کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برگزیدن : هلاک مشرب صیاد دام بر دوشم که جای گل ز چمن بلبل انتخاب کند.سلیم (از آنندراج ).
-
انتخاب آلوده
لغتنامه دهخدا
انتخاب آلوده . [ اِ ت ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) انتخاب آلود. برگزیده . (بهار عجم ) (از آنندراج ). مختار. (از ناظم الاطباء) : گر ببینم مصرع مژگان خواب آلوده ای می توانم گفت بیتی انتخاب آلوده ای .وحید (از بهار عجم ).