کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبوییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انبوییدن
/'ambuyidan/
معنی
بو کردن: ◻︎ از دست خیال روی تو وقت سحر / گلدستهٴ وصل تو همیانبویم (فخر زرگر: لغتنامه: انبوییدن).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انبوییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بوییدن› [قدیمی] 'ambuyidan بو کردن: ◻︎ از دست خیال روی تو وقت سحر / گلدستهٴ وصل تو همیانبویم (فخر زرگر: لغتنامه: انبوییدن).
-
انبوییدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ)(مص م .) بوییدن ، استشمام کردن .
-
انبوییدن
لغتنامه دهخدا
انبوییدن . [ اَم ْ دَ ](مص ) بوی کردن و بوییدن .(برهان قاطع) (آنندراج ). بوی کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). شم . تعسعس . (مجمل اللغه ). الشم و الشمیم . (تاج المصادر بیهقی ). شمیم . (دهار). بوییدن و استشمام کردن چیزهای خوشبوی و بوی خوش . (ناظم الاطباء) : ...
-
انبوییدن
لغتنامه دهخدا
انبوییدن . [ اُم ْ دَ ] (مص ) بو کردن ، کذا فی شرفنامه . (مؤید الفضلاء) . || در قنیه منقول از حاشیه ٔ زفان گویاست که انبوییدن ستایش و بانگ کردن [ است ] چنانکه انبویدن (کذا). (مؤید الفضلاء). و رجوع به انبوییدن شود.
-
جستوجو در متن
-
انبوهیدن
لغتنامه دهخدا
انبوهیدن . [ اَم ْ دَ] (مص ) انبوییدن . (فرهنگ فارسی معین ). استیاف . (تاج المصادر بیهقی ). بوییدن . و رجوع به انبوییدن شود.
-
انبو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ انبوییدن) ‹انبوی› [قدیمی] 'ambu ۱. = انبوییدن۲. انبوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستانبو، گلانبو.
-
شمیم
لغتنامه دهخدا
شمیم . [ ش َ ] (ع مص ) شم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بوییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صراح اللغة) (غیاث ) (المصادر زوزنی ). انبوییدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شم شود.
-
انبوی
لغتنامه دهخدا
انبوی . [ اَم ْ بوی ْ ] (اِ) به معنی بوی کردن باشد. (برهان قاطع). بو کردن . (انجمن آرا). انبوییدن . (ناظم الاطباء). || (ص ) چیزی را گویند که ببوی آمده و گندیده باشد. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). بوی گرفته بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 520). بوی ناک...