کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبوه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
mass calling service
خدمات تماسانبوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نوعی خدمات اطلاعرسانی و نظرسنجی که تماس همزمان شمار فراوانی از کاربران را با تنها یک یا چند شمارهتلفن ممکن میکند متـ . تماسانبوه MCS 2
-
mass storage
ذخیرهسازی انبوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] فرایند انباشتن حجم انبوهی از دادهها و اطلاعات در حافظه یا هر ذخیرهساز دیگر
-
دم انبوه وپشمالوی سگ
دیکشنری فارسی به عربی
علم
-
جمع انبوه خبرنگاران
دیکشنری فارسی به عربی
حشد إعلامي
-
جستوجو در متن
-
متراکم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فشرده شدن ۲. انبوه شدن، پرپشت شدن، انباشته شدن، جمع شدن ۳. متکاثف شدن
-
flocculating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فلوکولینگ، انبوه شدن
-
تراکم
فرهنگ فارسی معین
(تَ کُ) [ ع . ] (مص ل .) انباشته شدن ، انبوه شدن .
-
تراکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarākom ۱. روی هم جمع شدن؛ انباشته شدن؛ انبوه شدن؛ بر روی هم گرد آمدن و توده شدن.۲. انبوهی.
-
کثافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَثافة] ke(a)sāfat ۱. چرک بودن.۲. پلیدی.۳. [قدیمی] انبوه شدن؛ درهم شدن؛ ستبر شدن.
-
cloud
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابر، توده انبوه، سحاب، توده ابرومه، ابری شدن، سایه افکن شدن
-
clouds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابرها، ابر، توده انبوه، سحاب، توده ابرومه، ابری شدن، سایه افکن شدن
-
کثیف شدن
لغتنامه دهخدا
کثیف شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انبوه شدن . ستبر شدن . غلیظ شدن . || چرکین و ناپاک و پژوین گشتن . (ناظم الاطباء).
-
congests
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تراکم، متراکم کردن، انبوه شدن، گرفته کردن
-
overcrowd
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیش از حد، بسیار شلوغ کردن، انبوه شدن، ازدحام کردن
-
congesting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محدود کردن، متراکم کردن، انبوه شدن، گرفته کردن