کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انبوه
/'ambuh/
معنی
۱. پر.
۲. بسیار.
۳. پیچیده؛ درهم.
۴. یکجاجمعشده؛ بههمپیوسته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پرپشت، مجعد
۲. بسیار، فراوان، کثرت، متراکم، متعدد
۳. توده ≠ تنک
دیکشنری
avalanche, close , cloud, cluster, dense, exuberant, horde, thick, luxuriant, mass , opulent, overgrown, prodigal, rank, scores, superabundant, thickset, throng
-
جستوجوی دقیق
-
انبوه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرپشت، مجعد ۲. بسیار، فراوان، کثرت، متراکم، متعدد ۳. توده ≠ تنک
-
انبوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹انبُه› 'ambuh ۱. پر.۲. بسیار.۳. پیچیده؛ درهم.۴. یکجاجمعشده؛ بههمپیوسته.
-
انبوه
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ص .) 1 - بسیار، زیاد. 2 - پر، مملو.
-
انبوه
لغتنامه دهخدا
انبوه . [ اَم ْ ] (ص ) بسیار، خواه بسیاری مردم و خواه چیزی دیگر. (از برهان قاطع). بسیار و متعدد. (ناظم الاطباء). بسیار. (انجمن آرا). بسیار. متعدد. کثیر. (فرهنگ فارسی معین ) : بر مقدمه ٔ او احنف قیس بود و سپاهی انبوه با او بودند. (تاریخ سیستان ). احمد...
-
انبوه
دیکشنری فارسی به عربی
جماعي , دراجة , رتبة , سميک , فاخر , کتلة , کثيف , کومة , مجموع اجمالي ، أَثِيث
-
واژههای مشابه
-
bulk mail, dépêche de courrier en nombre (fr.)
فرستۀ انبوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] فرستهای محتوی پستنامهها که فرستندهای واحد آن را بهصورت انبوه و برطبق مقررات آییننامۀ پستنامهها به پست تحویل میدهد
-
mass tourism
گردشگری انبوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] نوعی گردشگری که در آن بر تعداد زیاد گردشگران و فراهم کردن امکانات اقامتی و ترابری مناسب برای آنها تأکید میشود
-
MCS 1
تماسانبوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← خدمات تماسانبوه
-
mass production
تولید انبوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم مهندسی] تولید در مقادیر زیاد با استفاده از فرایندهای ماشینی
-
closed forest
جنگل انبوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] جنگلی که پوشش درختی آن بیش از چهل درصد مساحت عرصه باشد
-
mass fire
حریق انبوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] حریق ناشی از تعداد زیادی گیرانشهای همزمان که با تولید انرژی گرمایی بسیار زیادی همراه است
-
موی انبوه
لغتنامه دهخدا
موی انبوه . [ اَم ْ ] (ص مرکب ) که موی پرپشت بسیار دارد. که موی سر یا ریش وی انبوه و پرپشت باشد. پرموی . (از یادداشت مؤلف ). جغاله . (دهار). و رجوع به موی شود.
-
انبوه شدن
لغتنامه دهخدا
انبوه شدن . [ اَم ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجموع و فراهم آمدن . (آنندراج ، ذیل انبوه ). در یک جا گرد آمدن و فراوان شدن : چو دشمن ز هر سوی انبوه شدفریبرز بر دامن کوه شد. فردوسی .بدشت اندرون لشکر انبوه شدزمین از پی پیل چون کوه شد. فردوسی .از روی خدمت و بن...
-
انبوه گردانیدن
لغتنامه دهخدا
انبوه گردانیدن . [ اَم ْ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بیش کردن . بسیار گرد آوردن و جمع کردن : اعفیت شعر البعیر؛ انبوه گردانیدم آنرا. (منتهی الارب ).