کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انبوب
/'ambub/
معنی
۱. فرش.
۲. بساط.
۳. بستر.
۴. هر چیز گستردنی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انبوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بوب، پوب› [قدیمی] 'ambub ۱. فرش.۲. بساط.۳. بستر.۴. هر چیز گستردنی.
-
انبوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: انابیب] [قدیمی] 'ombub ۱. فاصلۀ میان دو بند یا گرهِ نی.۲. هر چیز میانتهی مانند نی.۳. لوله.۴. لولۀ آب.
-
انبوب
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - فاصلة میان دو بند یا گره نی (نای ). 2 - هر چیز مجوف مانند نی (نای ). 3 - لوله (آب و غیره )؛ ج . انابیب .
-
انبوب
لغتنامه دهخدا
انبوب . [ اَم ْ ] (اِ) فرش و بساط و گستردنی . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بستر و فراش و خوابگاه . (ناظم الاطباء). || سماط. (هفت قلزم ). || بالین . || بوریا و حصیر. (ناظم الاطباء).
-
انبوب
لغتنامه دهخدا
انبوب . [ اُم ْ ] (ع اِ)میان دو پیوند نی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه در میان دو کعب نی یا نیزه است . (از اقرب الموارد). میان این بند نیزه تا دیگر بند. (مهذب الاسماء). گره در ساق گیاه . گره در ساق کاه . (یادداشت مؤلف ). فاصله میان دو بند یا...
-
انبوب
دیکشنری عربی به فارسی
پيپ , چپق , ني , ناي , فلوت , ني زني , لوله حمل موادنفتي , ساقه توخالي گياه , ني زدن , فلوت زدن , با صداي تيز و زير حرف زدن , صفير زدن , لوله کشي کردن , لوله , لا مپ
-
واژههای مشابه
-
انبوب الراعی
لغتنامه دهخدا
انبوب الراعی . [ اُم ْ بُرْ را ] (ع اِ مرکب ) نوعی از ابرون است که حی العالم باشد و گویند بستان افروز را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). عصی الراعی . (مفردات ابن البیطار). مزمارالراعی . مسیح گفته : نوعی از حی العالم است و این درست است .(از مفردات ابن ا...
-
انبوب الملک
لغتنامه دهخدا
انبوب الملک . [ اُم ْ بُل ْ ؟ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از ابرون است که حی العالم باشد و گویند بستان افروز را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). دمشقی گوید نوعیست از حی العالم . (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ، خطی ). و رجوع به انبوب الراعی و حی العالم شود.
-
انبوب متفرع
دیکشنری عربی به فارسی
چند تا , چند برابر , بسيار , زياد , متعدد , گوناگوني , متنوع کردن , چند برابرکردن
-
جستوجو در متن
-
انابیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اُنْبُوب] [قدیمی] 'anābib = اُنبوب
-
انبوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: انبوبَة] ‹انبوب› [قدیمی] 'ombube = اُنبوب
-
ساقه توخالی گیاه
دیکشنری فارسی به عربی
انبوب
-
با صدای تیز و زیر حرف زدن
دیکشنری فارسی به عربی
انبوب