کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انبو
/'ambu/
معنی
۱. = انبوییدن
۲. انبوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستانبو، گلانبو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انبو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ انبوییدن) ‹انبوی› [قدیمی] 'ambu ۱. = انبوییدن۲. انبوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستانبو، گلانبو.
-
انبو
لغتنامه دهخدا
انبو. [ اَم ْ ] (اِ) انبوی . رجوع به انبوی شود.
-
انبو
لغتنامه دهخدا
انبو. [ اَم ْ ب َ ] (اِ) در عباسی به سپستان گویند. (از جنگل شناسی ج 1 ص 272).سپستان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سپستان شود.
-
واژههای مشابه
-
دست انبو
لغتنامه دهخدا
دست انبو. [ دَ اَم ْ ] (اِ مرکب ) دست انبویه . دستنبویه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ) : یار دست انبو به دستم داد و دستم بو گرفت وه چه دست انبو که دستم بوی دست او گرفت . ؟و رجوع به دست انبویه شود.
-
جستوجو در متن
-
دست انبوی
لغتنامه دهخدا
دست انبوی . [ دَ اَم َ] (اِ مرکب ) دست انبو. دست انبویه . دستنبویه : از وی [ از شوش ] جامه و عمامه ٔ خز خیزد و ترنج ودست انبوی . (حدود العالم ). رجوع به دست انبویه شود.
-
بیضا
لغتنامه دهخدا
بیضا. [ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های بخش اردکان است که در شهرستان شیراز واقع است . این دهستان از 75 پارچه آبادی تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از: انبو، بانش ، تل بیضا و شیخ عبود. جمعیت دهستان در حدود 15000 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
-
دست انبویه
لغتنامه دهخدا
دست انبویه . [ دَ اَم ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) دست انبو. دست انبوی . دستنبویه . گلوله ای باشد مرکب از عطریات که آنرا بجهت بوئیدن بر دست گیرند و به عربی شمامه خوانند. (برهان ). گویا به معنی هر چیز معطر که به دست دارند بوئیدن را. (یادداشت هر مرحوم دهخد...