کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبان شناور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انبان شناور
لغتنامه دهخدا
انبان شناور. [ اَم ْ ن ِ ش ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خیک پرباد یا سبویی که شناور بمدد آن دردریای عریض شنا تواند نمود. (آنندراج ) : درین دریا که مواجش نبیند روی ساحل راچو انبان شناور از هوا پر کرده ام دل را.وحید (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
نی انبان
لغتنامه دهخدا
نی انبان . [ ن َ / ن ِ اَم ْ ] (اِ مرکب ) نام سازی که از نی و چرم سازند. (غیاث اللغات ). نوعی از نی که متصل است به انبانی پر از هوا و آن را می نوازند. (ناظم الاطباء). رجوع به نای انبان شود : افعی چو نی انبان و کشف کاسه رباب است . منوچهری .گاه شیخم گا...
-
لت انبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] lat[']ambān پرخور؛ شکمپرست: ◻︎ نه هربار خرما توان خورد و برد / لتانبان بدعاقبت خورد و مرد (سعدی۱: ۱۴۷ حاشیه).
-
انبان دوختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) برای خود سود و منفعتی در نظر گرفتن ، منتظر سودی بودن .
-
نی انبان
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ. اَ) (اِمر.) نوعی نی (نای ) که آلتی دمیدنی همراه دارد، شبیه انبان .
-
لت انبان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ) (ص مر.) لت انبار.
-
نای انبان
لغتنامه دهخدا
نای انبان .[ اَم ْ ] (اِ مرکب ) نی انبان . و آن انبانی باشد که بر یک سر آن پنجه وصل کرده اند و آن پنجه سوراخی چند دارد، آن انبان را پر باد کنند و در زیر بغل گیرند و خوانند و رقصند و نوازند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ناانبان . (جهانگیری ...
-
لت انبان
لغتنامه دهخدا
لت انبان . [ ل َ اَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبر. لت انبار. پرخوار. لتنبان . بسیارخوار. شکم پرست . صاحب غیاث اللغات گوید: مرکب از لت که به معنی شکم است و انبان ، و لت انبان کسی که شکم او مثل انبان باشد و انبان ظرف چرمین مثل مشک است و میتوان گفت که مرکب از لت...
-
انبان باد
لغتنامه دهخدا
انبان باد. [ اَم ْ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوستی که آنرا پرباد کرده آهنگران آتش افروزند. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || انبانی که پر از باد باشد و خالی بود. (ناظم الاطباء). انبان تهی که بباد پر شده . (مؤید الفضلاء) : چه وزن آورد جای انبان ب...
-
انبان بار
لغتنامه دهخدا
انبان بار. [ اَم ْ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فربه . (مجموعه ٔ مترادفات ص 268). مردم فربه و بیکاره و هیچکاره . (برهان قاطع) (از هفت قلزم ). در ناظم الاطباء اَنبان ْبار است با سکون نون با علامت «ص » (صفت ) وفربه و بیکاره و هیچکاره .
-
انبان خضر
لغتنامه دهخدا
انبان خضر. [ اَم ْ ن ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زنبیل خضر علیه السلام و ظاهراً عبارت از ابریق است که آب در آن نگاه دارند. (از آنندراج ). و رجوع به انبانچه ٔ خضر شود.
-
انبان سلیمان
لغتنامه دهخدا
انبان سلیمان . [ اَم ْ ن ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) انبانچه ٔ سلیمان . زنبیل سلیمان . حضرت سلیمان علیه السلام انبانی داشت که هر وقت هرچه میخواست ازو برمی آمد. (آنندراج ) : اسیر لقمه ٔ مردم مباش تا باشی توکل تو چو انبانچه ٔ سلیمان است . ملا وفا هروی (ازآنندرا...
-
انبان نفط
لغتنامه دهخدا
انبان نفط. [ اَم ْ ن ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حقه ٔ چرمین باشد که از نفط [ نفت ] یا باروت پر کرده بمددآتش بر دشمنان اندازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
بن انبان
لغتنامه دهخدا
بن انبان . [ ب ُ اَ ] (ص مرکب ) دشنامی است . آنکه بر سرین گوشت ندارد از پیری یا علتی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : یارب چرا نبرد مرگ از مااین سالخورده زال بن انبان را.منجیک .