کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انباشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انباشتن
/'ambāštan/
معنی
۱. پر کردن.
۲. انبار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آکندن، امتلا، پر کردن ≠ تخلیه، خالی کردن
فعل
بن گذشته: انباشت
بن حال: انباز
دیکشنری
accumulate, agglomerate, amass, bank, bunch, garner, gather, hoard, mound, pack, pile, stack, stock, stockpile, store
-
جستوجوی دقیق
-
انباشتن
واژگان مترادف و متضاد
آکندن، امتلا، پر کردن ≠ تخلیه، خالی کردن
-
انباشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹اوباشتن› 'ambāštan ۱. پر کردن.۲. انبار کردن.
-
انباشتن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) (مص م .) پُر کردن .
-
انباشتن
لغتنامه دهخدا
انباشتن . [ اَم ْ ت َ ] (مص ) پر کردن و مملو گردانیدن و انبار نمودن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آکندن . ممتلی کردن . امتلاء. (یادداشت مؤلف ). کبس . (تاج المصادر بیهقی ). پر کردن جای عمیق بخاک و جز آن . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید ا...
-
انباشتن
دیکشنری فارسی به عربی
تل , جمع , کتلة , کدس , کنز , مادة , معظم , ملء
-
واژههای مشابه
-
رویهم انباشتن
دیکشنری فارسی به عربی
جمع , مصرف , هرم
-
الوار انباشتن
دیکشنری فارسی به عربی
خشب
-
روی هم انباشتن
دیکشنری فارسی به عربی
تلملم
-
جستوجو در متن
-
accumulate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انباشتن، اندوختن، متراکم کردن، روی هم انباشتن
-
accumulates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجمع می یابد، انباشتن، اندوختن، متراکم کردن، روی هم انباشتن
-
accumulating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجمع، انباشتن، اندوختن، متراکم کردن، روی هم انباشتن
-
overstuffed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرتقال، با اشیا زیاد انباشتن، بیش از حد لزوم انباشتن
-
کوت،کوت کردن،کود
لهجه و گویش تهرانی
انباشتن