کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبار گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لت انبار
لغتنامه دهخدا
لت انبار. [ ل َ اَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبار. لت انبان . شکم پرست . لتنبر. رجوع به لتنبار شود.
-
معده انبار
لغتنامه دهخدا
معده انبار. [ م ِ / م َ دَ / دِ اَم ْ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم بسیارخوار و شکم پرست . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : یکی زان میان معده انبار بودز پرخواری خویش پرخوار بود.سعدی (از بهار عجم ) (از آنندراج ).
-
باب انبار
لغتنامه دهخدا
باب انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) و لشکرگاه هرثمه بر نهروان بود بر دوفرسنگی از دروازه ٔ بغداد و لشکر طاهر جائی بود که آن را باب انبار گویند سوی بصره بر یک فرسنگی از شهر. (ترجمه ٔ طبری نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ص 513).
-
انبار کردن
لغتنامه دهخدا
انبار کردن . [ اَم ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . توده کردن . روی هم انباشتن . بر یکدیگر نهادن : از چندان باغهای خرم و بناها... بچهار پنج گز زمین بسنده کرد و خاک بر او انبار کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384).چهل گاو گردون ز زر بار کرددوصد دیگر از د...
-
انبار نهادن
لغتنامه دهخدا
انبار نهادن . [ اَم ْ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ذخیره کردن . انبار کردن : وآنگه به تبنگوی کش اندرسپردْشان ورزآنکه نگنجند بدو در فشردْشان بر پشت نهدْشان و سوی خانه بردْشان وز پشت فروگیرد و برهم نهد انبار. منوچهری .نخلها بر کوه و کندو و شجرمی نهند از ش...
-
بس انبار
لغتنامه دهخدا
بس انبار. [ ب َ اَ ](اِخ ) دهی به چهارده فرسنگ و نیمی شمال احمد حسین . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدحسین و لیراوی ، شود.
-
خاک انبار
لغتنامه دهخدا
خاک انبار. [ اَ م ْ ] (ن مف مرکب ) انباشته شده ٔ از خاک . پر از خاک : دست کفچه مکن به پیش فلک که فلک کاسه ای است خاک انبار.خاقانی .
-
خزینه انبار
لغتنامه دهخدا
خزینه انبار. [ خ َ ن ِ اَم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه ، واقع در هفده هزار و پانصدگزی شمال باختری میاندوآب و نه هزار و پانصدگزی باختر ارابه رو بناب به میاندوآب . جلگه ، معتدل ، آب آن اززرینه رود، محصول غلات ، چغ...
-
hold 1
انبار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بخشی از فضای داخلی کشتی که از آن برای حمل کالا استفاده میشود
-
warehouse
انبار 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] محلی بسیار بزرگ برای نگهداری کالا
-
fire-tool cache, fire cache, fire equipment cache
انبار اطفا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] انباری که در آن ابزار و تجهیزات اطفای حریق نگهداری میشود
-
crib 2, corn crib
انبار بلال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] انباری برای نگهداری بلال
-
granary
انبار غله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] انباری برای ذخیرۀ غلات بوجاریشده
-
bonded warehouse, customs warehouse, bonded store
انبار گمرک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] انباری که در آن کالاهای وارداتی تا انجام امور گمرکی و دریافت اجازۀ ترخیص نگهداری میشود
-
انبار دانه
دیکشنری فارسی به عربی
سايلو