کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انبار
/'ambār/
معنی
۱. جای انباشتن غله، ابزار، کالاهای تجاری، و امثال آن.
۲. (صفت) انباشته.
۳. (بن مضارعِ انباشتن و انباردن و انباریدن) = انباشتن
۴. [قدیمی] خسوخاشاک و سرگین چهارپایان و چیزهای دیگر که روی هم انباشته کرده باشند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خزانه، سیلو، مخزن
فعل
بن گذشته: انبار کرد
بن حال: انبار کن
دیکشنری
arsenal, barn, depository, entrepôt, repository, magazine, reservoir, stash, stockroom, storehouse, storeroom, stowage, tank, warehouse, well
-
جستوجوی دقیق
-
انبار
واژگان مترادف و متضاد
خزانه، سیلو، مخزن
-
انبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hanbār] 'ambār ۱. جای انباشتن غله، ابزار، کالاهای تجاری، و امثال آن.۲. (صفت) انباشته.۳. (بن مضارعِ انباشتن و انباردن و انباریدن) = انباشتن۴. [قدیمی] خسوخاشاک و سرگین چهارپایان و چیزهای دیگر که روی هم انباشته کرده باشند.
-
انبار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 - جای انباشتن . 2 - کود. 3 - استخر، تالاب .
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نِبْر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). خانه ٔ گندم و جوو جز آن . (مهذب الاسماء). خرمنهای خوراک از گندم و جو و غیر آن . (از شرح قاموس ). جاهای گرد کردن غله و جز آن . (از منتهی الارب ). ابوبکر گفته انبار اعج...
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اِم ْ ] (ع مص ) اَنبار ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند انبر الأنبار اًنباراً. (ناظم الاطباء). انبر الأنبار؛ یعنی بنا کرد انبار. (از شرح قاموس ).
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اِم ْ ] (ق ) مخفف این بار. این مرتبه . (از آنندراج ) : مدتی دیگر بگذشت انبار مسجد بتمامی صد هرس رسانید. (فردوس المرشدیه ص 28 از فرهنگ فارسی معین ).انبار دلم بخویش ار میمانداین کاوش غصه در جگر می مانداین درد نه همچو دردهای دگر است این غم نه ب...
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ ] (اِخ ) نام قصبه ای میان سرچاه و سمندیار بجنوب خراسان و شمال کرمان . (یادداشت مؤلف ).
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (اِ) جای انباشتن غله یا چیز دیگر. جای نگهداری کالا. آنجا که هیزم و غیره ذخیره کنند. (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ بازرگان که در آن متاع و غله توده کند. (از اقرب الموارد). خانه ٔ بازرگانان و سوداگران است که کالای خود را در آن بر روی هم ...
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) از شهرهای قدیم خراسان در ناحیه ٔ جوزجان بود. آنرا انبیر هم نوشته اند. بنا بنوشته ٔ ابن حوقل بفاصله ٔ یک روز از اشبورقان واقع و بزرگتر از مروالرود و دارای تاکها و فراخی نعمت و باغها و بناهایش از گل بوده است . اکنون شهری بدین نا...
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) الانبار. شهرکیست خرم و آبادان و بانعمت و بسیارمردم ،مستقر ابوالعباس امیرالمؤمنین آنجا بوده است . (حدود العالم ). از شهرهای آباد دوره ٔ ساسانی بود که اکنون خرابه های آن در 62 کیلومتری غربی بغداد دیده می شود. ایرانیان آنرا فیرو...
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوکان شهرستان مهاباد با 434 تن سکنه . آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات ، توتون ، چغندر، حبوب و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو با 129 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
انبار
دیکشنری فارسی به عربی
ترسانة , تکتل , حوض , ذخيرة فنية , عرض , قاموس المعاني , قبو , کدس , مخزن , مستودع , منتجع
-
انبار
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ombâr طاری: ambâr طامه ای: ambâr طرقی: ambâr کشه ای: ambâr نطنزی: ambâr