کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امفروه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امفروه
فرهنگ نامها
(تلفظ: omme farve) (عربی) (در اعلام) مادر امام جعفر صادق (ع) ، نام دختر امام موسی بن جعفر (ع).
-
واژههای مشابه
-
ام فروة
لغتنامه دهخدا
ام فروة. [ اُم ْ م ِ ف َ وَ ] (اِخ ) از دختران امام موسی بن جعفر بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 457).
-
ام فروة
لغتنامه دهخدا
ام فروة. [ اُم ْ م ِ ف َ وَ ] (اِخ ) دختر ابی قحافه تمیمی . خواهر ابوبکر خلیفه ٔ اول . از زنان صحابی بوده و از وی حدیث روایت شده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 265 شود.
-
ام فروة
لغتنامه دهخدا
ام فروة. [ اُم ْ م ِ ف َ وَ ] (اِخ ) فاطمه یا قریبه ، دختر قاسم بن محمدبن ابوبکر. از زنان امام محمد باقر و مادر جعفر صادق و زنی پرهیزکار بوده . (از ریحانة الادب ج 6 ص 230). و نیز رجوع به خیرات حسان ج 1 ص 154 و تذکرةالخواتین ص 59 شود.
-
ام فروة
لغتنامه دهخدا
ام فروة. [ اُم ْ م ِ ف َ وَ ] (اِخ ) کنیه ٔ یکی از دختران امام جعفر صادق بوده است . (از ریحانة الادب ج 6 ص 230) (مجمل التواریخ و القصص ص 456).
-
ام فروة
لغتنامه دهخدا
ام فروة. [ اُم ْ م ِ ف َ وَ ] (ع اِمرکب ) میش . (از المرصع) (آنندراج ). || هامه ٔ سر. || منجنیق . (المرصع) : کیف تری ضیع ام فروةتأخذهم بین الصفا و المروة.و مقصود شاعر از ام فروة منجنیقی است که حجاج در زمان زبیر با آن مکه را سنگباران کرد. (از المرصع)...
-
ام فروة
لغتنامه دهخدا
ام فروة. [ اُم ْ م ِ ف َ وَ ](اِخ ) انصاری . عمه ٔ قاسم بن غنام و از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 266 شود.
-
فروة
لغتنامه دهخدا
فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) ابن مغیره ، مکنی به ابوالازهر. تابعی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فروة
لغتنامه دهخدا
فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) اسدی . ابن حمیضة. او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
-
فروة
لغتنامه دهخدا
فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) غطیفی . معروف به ابن مسیک و مکنی به ابوعبیر. صحابی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فروة
لغتنامه دهخدا
فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) کلابی ، مکنی به ابویونس . محدث است و از ابن جبیر روایت کند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فروة
لغتنامه دهخدا
فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) کندی . ابن ابی المغراء،مکنی ابوالقاسم . تابعی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فروة
لغتنامه دهخدا
فروة. [ ف َرْ وَ ] (ع اِ) فرو. چیزی است مانند جبه که آستر آن از پوست ددگان ، چون خرگوش و روباه و سمور بود. ج ، فراء. (اقرب الموارد). پوستین و آن اخص از فرو است . (منتهی الارب ). || پوست سر با مویش . (اقرب الموارد). پوست سر. (منتهی الارب ). || غنی و ث...
-
ام
واژگان مترادف و متضاد
۱. مادر، مام، والده ۲. اصل، مایه ≠ اب، پدر