کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امینطاها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امینطاها
فرهنگ نامها
(تلفظ: amin tāhā) (طه) (عربی) از اسامی مرکب ، ← امین و طاها (طه) .
-
واژههای مشابه
-
طاها
فرهنگ نامها
(تلفظ: tāhā) (عربی) (= طه) ، ← طه . ]طاها نگارش فارسیانه طه میباشد[ .
-
طاها
لغتنامه دهخدا
طاها. (اِخ ) یا طه . نام سوره ٔ بیستم از قرآن کریم : پس از الحمد و الرحمن و الکهف پس از یاسین و طاسین میم و طاها. خاقانی .نفس طاها راست یک شب قاب قوسین نزد حق گر دو گردد نفس طاها برنتابد بیش از این . خاقانی . || نام حضرت پیغمبر (ص ) چرا که اشارت است ...
-
طاها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tāhā = طه
-
امین
فرهنگ نامها
(تلفظ: amin) (عربی) امانتدار ، زنهاردار ؛ طرف اعتماد ، معتمد ؛ (در اعلام) از القاب حضرت محمد (ص) پیش از بعثت ؛ لقب جبرئیل .
-
آمین
فرهنگ نامها
(تلفظ: āmin) (معرب از عبری) (در حالت شبه جمله) برآور ، بپذیر ، اجابت کن ؛ از نامهای خداوند جل شأنه . (معمولاً پس از دعا بر زبان میآورند) .
-
امین
واژگان مترادف و متضاد
استوار، امانتدار، ثقه، درستکار، درست، درستکردار، صالح، موتمن، معتمد، معتمد، موثق
-
آمین
فرهنگ واژههای سره
ایدون باد، چنین باد
-
امین
فرهنگ واژههای سره
درستکار، راستین، گرودار
-
امین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: امناء] 'amin ۱. امانتدار.۲. کسی که مردم به او اعتماد کنند؛ طرف اعتماد.۳. درستکار.
-
آمین
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [عربی، مٲخوذ از عبری] 'āmin اجابت کن؛ بپذیر؛ چنین باد. Δ معمولاً بعد از دعا میگویند.
-
آمین
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (شب جم .) کلمه ای است که پس از دعا گویند، به معنی برآور! بپذیر! اجابت کن !
-
امین
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) 1 - امانتدار، معتمد. 2 - وکیل ، مباشر. 3 - مدیر. 4 - مرشد، مرد کامل .
-
آمین
لغتنامه دهخدا
آمین . [ آم ْ می ] (ع ص ، اِ) ج ِ آم ّ. قصدکنندگان .