کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیر بلگرامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیر بلگرامی
لغتنامه دهخدا
امیر بلگرامی . [ اَ رِ ب َ گ ِ ] (اِخ ) سیدحیدر، فرزند میرنورالحسین . بنا بنوشته ٔ صاحب تذکره ٔ صبح گلشن از فاضلان و دانشمندان بوده و در 1165 هَ . ق . در بلگرام تولد و در اورنگ آباد دکن تربیت یافته و در 1217 در اثنای سفر درگذشته است . از اشعار اوست :...
-
واژههای مشابه
-
امير
دیکشنری عربی به فارسی
شاهزاده , وليعهد , فرمانرواي مطلق , شاهزاده بودن , مثل شاهزاده رفتار کردن , سروري کردن
-
علی امیر
لغتنامه دهخدا
علی امیر. [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن اسماعیل بن صلاح حسنی یمانی صنعانی ، از آل امیر در صنعان . رجوع به علی صنعانی (ابن ابراهیم بن ...) شود.
-
امیر حاجب
فرهنگ فارسی معین
( ~. جِ) (اِمر.) رییس تشریفات دربار.
-
آل امیر
لغتنامه دهخدا
آل امیر. [ ل ِ اَ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ بکش از قبایل ممسنی .
-
تاج امیر
لغتنامه دهخدا
تاج امیر. [ اَ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان علاء مرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر 110 هزارگزی جنوب خاور کنگان 5000 گزی شمال راه عمومی اشکنان به پس رودک . با 47 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
تاج امیر
لغتنامه دهخدا
تاج امیر. [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خاده بخش دلفان شهرستان خرم آباد. 15 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد 15 هزارگزی جنوب خاوری راه خرم آباد به کرمانشاه . جلگه ، سردسیر مالاریائی ، 360 تن سکنه ، آب از سراب سیاره . محصول : غلات ، تریاک ، توتون ، لبنیات . ش...
-
حصار امیر
لغتنامه دهخدا
حصار امیر. [ ح ِ اَ ] (اِخ )دهی است از دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران . واقع 24هزارگزی شمال ورامین ، سر راه شوسه ٔ تهران به پارچین . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل .دارای 760 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات دربهار و از رودخانه...
-
قشلاق امیر
لغتنامه دهخدا
قشلاق امیر. [ ق ِ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 11 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 5 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به سراسکند. موقع جغرافیایی آن دره و معتدل است . سکنه ٔ آن 14 تن است . آب آن از رودخانه ٔ مردی و محصول آن غلات...
-
لرد امیر
لغتنامه دهخدا
لرد امیر. [ ل َ دِ اَ ] (اِخ ) نام میدانی است در هرمز. (برهان ).
-
مال امیر
لغتنامه دهخدا
مال امیر. [ اَ ] (اِخ ) مال الامیر. ایذه . ایذج . در نوزده فرسنگی مشرق شوشتر و آن قصبه ٔ مرکزی بختیاری است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ثم سافرنا من مدینة تستر... و وصلنا الی مدینة ایذج و تسمی ایضاً مال الامیر. (ابن بطوطه ، یادداشت ایضاً). و رجوع ...
-
امیر آخرالزمان
لغتنامه دهخدا
امیر آخرالزمان . [ اَ رِ خ ِ رُزْ زَ ] (اِخ ) کنایه از حضرت قائم است . (از انجمن آرا).
-
امیر ادهم
لغتنامه دهخدا
امیر ادهم . [ اَ اَ هََ ] (اِخ ) ابن منصوربن زید بلخی . پدر ابراهیم ادهم بود : حسن کجا شد و کو بایزید بسطامی امیر ادهم و فرزند آن هنرپرور؟ ناصرخسرو.رجوع به ادهم و ابراهیم ادهم شود.
-
امیر اصفهانی
لغتنامه دهخدا
امیر اصفهانی . [ اَ رِ اِ ف َ ] (اِخ ) امیربیگ قصاب . از شاعران دوره ٔ صفویان بوده و بقصابی اشتغال داشته . در عهد شاه عباس ثانی درگذشته است . از اوست :روزی بشب کنم بصد اندوه سینه سوزشب را سحر کنم بامید کدام روز؟ (از تذکره ٔ نصرآبادی ص 419).و رجوع به ...