کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیرخسرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیرخسرو
فرهنگ نامها
(تلفظ: amir kosro(w)) ( عربی _ فارسی ) امیر و پادشاه عظیم الشأن ؛ (در اعلام) نام امیر خسرو دهلوی شاعر بزرگ فارسی گوی هند در قرن 7 و 8 (هـ . ق) .
-
واژههای مشابه
-
امیرخسرو دهلوی
لغتنامه دهخدا
امیرخسرو دهلوی . [ اَ خ ُ رَوِ دِ ل َ ] (اِخ ) شاعر بزرگ فارسی گوی هند از قبیله ٔلاچین ترک بود، پدرش سیف الدین محمود در شهرکش ترکستان ساکن و رئیس قبیله ٔ خود بود. صاحب تاریخ فرشته و دولتشاه سمرقندی وی را از امرای بلخ دانسته و نوشته اند که در حمله ٔ چ...
-
جستوجو در متن
-
دهلوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دهلی) dehlavi از مردم دهلی: امیرخسرو دهلوی.
-
میرخسرو
لغتنامه دهخدا
میرخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) دهلوی . رجوع به امیرخسرو دهلوی شود.
-
اطلس
لغتنامه دهخدا
اطلس . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام زنی شاعر که در عصر امیرخسرو بود. (مؤید الفضلاء).
-
سحرسنج
لغتنامه دهخدا
سحرسنج . [ س ِ س َ ] (نف مرکب ) : باشد از اندیشه دلم سحرسنج پای فرورفته قلم را به گنج .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
هفت و نه
لغتنامه دهخدا
هفت و نه . [ هََ ت ُ ن ُه ْ ] (اِ مرکب ) هفت نه . مراد هفت قلم آرایش زنان است : هفت ونه این صنم عشوه بازطفل فریب آمد و برنانواز.امیرخسرو.
-
آغنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āqande آکنده؛ انباشته: ◻︎ دل ز مهر جهانیان کنده / وآنگه از مهر دوست آغنده (امیرخسرو: لغتنامه: آغنده).
-
بیستاخی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bistāxi گستاخی: ◻︎ بسیار شد این سخن فراخی / ز اندازه گذشت بیستاخی (امیرخسرو: مجمعالفرس: بیستاخ).
-
گره بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gerehbor کیسهبر؛ جیببر: ◻︎ توانگر ز رهزن بود ترسناک / تهیکیسه را از گرهبر چه باک (امیرخسرو: مجمعالفرس: گرهبر).
-
آخورگاه
لغتنامه دهخدا
آخورگاه . [ خُرْ ] (اِ مرکب ) آخورگه . آخُر : ابلق ایام در آخورگهش زاویه ٔ فخر و تفاخرگهش .امیرخسرو دهلوی .
-
میرین
لغتنامه دهخدا
میرین . [ رَ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ٔ تازی کنایه است از امیرخسرو دهلوی و امیرحسن دهلوی . (از ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ).
-
بالا
لغتنامه دهخدا
بالا. (اِ) مأخوذ از سانسکریت ، گیاه معطر. (ناظم الاطباء) : هر گل بالا که دهد بوستان بیشتری هست به هندوستان . امیرخسرو (از رشیدی ).