کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیرتومان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امیرتومان
/'amirtumān/
معنی
۱. در دورۀ قاجاریه، عنوان بعضی از فرماندهان نظام که درجۀ آنان بالاتر از سرتیپی بوده.
۲. در دورۀ مغول، کسی که بر دههزار تن سپاهی، فرماندهی داشت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیرتومان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] (نظامی) [قدیمی] 'amirtumān ۱. در دورۀ قاجاریه، عنوان بعضی از فرماندهان نظام که درجۀ آنان بالاتر از سرتیپی بوده.۲. در دورۀ مغول، کسی که بر دههزار تن سپاهی، فرماندهی داشت.
-
امیرتومان
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع - تر. ] (اِمر.) فرماندة قشونی قریب 000/10 نفر، امیر لشکر.
-
امیرتومان
لغتنامه دهخدا
امیرتومان . [ اَ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح نظام قدیم ، فرمانده قشونی قریب به ده هزار تن . (از فرهنگ فارسی معین ). مقامی بالاتر از میرپنج و منصبی دون ِ امیرنویان . (از یادداشت مؤلف ). امیرلشکر. سرلشکر. (فرهنگ فارسی معین ): تمامت خلایق را ده ده کرده و از...
-
واژههای همآوا
-
امیرطومان
لغتنامه دهخدا
امیرطومان . [ اَ ] (اِ مرکب ) معرب امیرتومان : ثم نصبت طبلات للرمی کل امیرطومان طبلة مختصة به و امیرطومان عندهم هو الذی یرکب له عشرة آلاف . (سفرنامه ٔ ابن بطوطه ). و رجوع به امیرتومان شود.
-
امیر تومان
لهجه و گویش تهرانی
درجه سرلشکری
-
جستوجو در متن
-
امیرپنجه
لغتنامه دهخدا
امیرپنجه .[ اَ پ َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) منصبی دون امیرتومان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به میرپنج و امیرتومان شود.
-
امیرالجیش
واژگان مترادف و متضاد
امیرتومان، باشلیق، سپهبد، سپهسالار، سردار
-
امیرنویان
لغتنامه دهخدا
امیرنویان . [ اَ ] (اِ مرکب ) مقامی بالاتر از امیرتومان در سپاهی . بالاترین منصب سپاهی در زمان قاجاریه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به امیرتومان و نویان شود .
-
تومان
واژگان مترادف و متضاد
۱. تومن، ده ریال، دهقران، ده هزار دینار ۲. ده هزار سرباز (امیرتومان= ده هزار سرباز)
-
توماندار
لغتنامه دهخدا
توماندار. (نف مرکب ، اِ مرکب ) سردار ده هزار لشکر که اکنون امیرتومان گویند. (ناظم الاطباء).
-
امیرطومان
لغتنامه دهخدا
امیرطومان . [ اَ ] (اِ مرکب ) معرب امیرتومان : ثم نصبت طبلات للرمی کل امیرطومان طبلة مختصة به و امیرطومان عندهم هو الذی یرکب له عشرة آلاف . (سفرنامه ٔ ابن بطوطه ). و رجوع به امیرتومان شود.
-
میرپنج
لغتنامه دهخدا
میرپنج . [ پ َ ] (اِ مرکب ) امیرپنجه . امیرپنج . مقامی لشکری بالاتر از سرتیپ و پایین تر از امیرتومان . (یادداشت مؤلف ).
-
تومان
لغتنامه دهخدا
تومان . (مغولی ، عدد، اِ) ده هزار. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). کلمه ٔ مغولی به معنی ده هزار است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : از هر ده یک نفر را امیر نُه دیگر کرده و از میان ده امیر یک کس را امیر صد نام نهاده و تمامت صد را د...