کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیرة
لغتنامه دهخدا
امیرة. [ اَ رَ ] (ع اِ) مؤنث امیر. خاتون . خانم . (فرهنگ فارسی معین ). || ملکه و زنی که پادشاهی کند. (ناظم الاطباء). زن پادشاهی کننده . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
اميرة
دیکشنری عربی به فارسی
شاهدخت , شاهزاده خانم , همسر شاهزاده , مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
-
واژههای همآوا
-
عمیرة
لغتنامه دهخدا
عمیرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن جمیل بن عمروبن مالک تغلبی . شاعری است جاهلی که بیشتر اشعار او از دست رفته است . وی در حدود سال 60قبل از هجرت درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743).
-
عمیرة
لغتنامه دهخدا
عمیرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن خُفاف . جدی است جاهلی از بهتة، از سلیم ، از عدنانیان . و فجاءةبن ایاس از فرزندان او باشند. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743).
-
عمیرة
لغتنامه دهخدا
عمیرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالمؤمن رهاوی . رجوع به ابوسماعة شود.
-
عمیرة
لغتنامه دهخدا
عمیرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) انگبین با موم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوارةالنحل . (اقرب الموارد). کندوی زنبور عسل .
-
عمیرة
لغتنامه دهخدا
عمیرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) بطن . و گویند حی بزرگ است . ج ، عمائر. (از اقرب الموارد). || (اِخ ) پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). نام پدر قبیله ای است از تازیان . (ناظم الاطباء).
-
عمیرة
لغتنامه دهخدا
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] (اِخ ) بنت حسان کلبیة. از شاعره های معاصر عبدالملک بن مروان بود و او را اشعاری است . رجوع به الاغانی و اعلام النساء ج 3 ص 367 شود.
-
عمیرة
لغتنامه دهخدا
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] (اِخ ) بنت ذوبل . وی محدث بود و نعمان بن بشیر از او روایت کرده است . رجوع به اعلام النساء ج 3 ص 368 شود.
-
عمیرة
لغتنامه دهخدا
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] (ع اِ) جلد عمیرة؛ کنایت از جلق است یعنی به دست برآوردن منی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || اسم علم است از برای کف . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شاهدخت
دیکشنری فارسی به عربی
اميرة
-
شاهزاده خانم
دیکشنری فارسی به عربی
اميرة