کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیران
لغتنامه دهخدا
امیران . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش شهرستان خرم آباد با 240 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
امیران
لغتنامه دهخدا
امیران . [ اَ ] (اِخ ) رجوع به میرانیان شود.
-
امیران
واژهنامه آزاد
نام روستایی در شهرستان اردستان استان اصفهان.
-
واژههای مشابه
-
امیر امیران
لغتنامه دهخدا
امیر امیران . [ اَ رِ اَ ] (اِخ ) لقب عمربن محمد نصرةالدین اتابک پهلوان از سلجوقیان . (از اخبار الدولة السلجوقیه ) و لقب جستان ابراهیم از ملوک دیلمستان بود. (از سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 5).رجوع به امیر امیران (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شود.
-
امیر امیران
لغتنامه دهخدا
امیر امیران . [ اَ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امیرالامراء. امیرامرا: و عنده اینانج محمود و امیر امیران عمر کانت امهما فی الری . (اخبار الدولة السلجوقیه ص 173). بر کنار رود دیهی بود که خندان می گفتند و باج می ستاندند از جهت امیر امیران [ جستان ا...
-
چهل امیران
لغتنامه دهخدا
چهل امیران . [ چ ِ هَِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار. در 45 هزارگزی جنوب خاور بیجار کنار رودخانه ٔ تلوار واقع است ، 280 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ تلوار و چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات است ، شغل اهالی کشاورزی و گله داری...
-
چهل امیران
لغتنامه دهخدا
چهل امیران . [ چ ِ هَِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار. در 16 هزارگزی جنوب شهر بیجار وده هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بیجار به همدان واقع است 130 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات و انواع میوه است . شغل ...
-
واژههای همآوا
-
عمیران
لغتنامه دهخدا
عمیران . [ ع ُ م َ ] (ع اِ) دو استخوان کوچکند در بن زبان و آن را دوشعبه است و هر دو گرد سر حلقوم گردیده و برگرفته انداز باطن . و در آن لغات است : عَمَرّتان . عُمَیرَتان .عُمَیمِرَتان . (منتهی الارب ). رجوع به عمرتان شود.
-
جستوجو در متن
-
emirs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امیران، امیر
-
امهرون
واژهنامه آزاد
نام محلی روستای امیران
-
امهران
واژهنامه آزاد
امهران یا امیران نام روستای در شهرستان اردستان
-
بیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹بگ› [قدیمی] beyg عنوان شاهزادگان، امیران، فرماندهان سپاه، و سران قبیله.