کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیرالجیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امیرالجیش
مترادف و متضاد
امیرتومان، باشلیق، سپهبد، سپهسالار، سردار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیرالجیش
واژگان مترادف و متضاد
امیرتومان، باشلیق، سپهبد، سپهسالار، سردار
-
جستوجو در متن
-
سپهسالار، سپهسالار
واژگان مترادف و متضاد
امیرالجیش، باشلیق، سالار، سردار
-
سپهبد
واژگان مترادف و متضاد
امیرالجیش، ژنرال، سپهسالار، سالار سپاه، سردار سپاه، فرمانده سپاه
-
سردار
واژگان مترادف و متضاد
اسپهبد، امیرالجیش، باشلیق، باشی، پیشوا، رئیس، ژنرال، سالار، سپاهبد، سرخیل، سردسته، سرور، فرمانده ≠ سرباز
-
اسپهبد
لغتنامه دهخدا
اسپهبد. [ اِ پ َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان ).سپهسالار. (غیاث ). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری ). خداوند لشکر. امیرالجیش . معرب آن اسفهبد (برهان ) و اصفهبد : دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان نشست و سگ...
-
امیر
لغتنامه دهخدا
امیر. [ اَ ] (ع اِ) میر . پادشاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). فرمانروا. (مهذب الاسماء). کسی که فرمانروا بر قومی باشد. (ازناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). راعی . (منتهی الارب ). سلطان . خلیفه . این کلمه با الف و لام تعریف ...
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِ) در پهلوی و در پازند «سالار» (نیبرگ 286)، ارمنی «سلر» . همریشه و هم معنی سردار. و در این کلمه دال افتاده و «را» به «لام »بدل شده . (هوبشمان 692). از سال + آر (آورنده ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). اتراک به لهجه ٔ خود سالار را مفتوح و محذوف ال...