کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیدلیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امیدلیس
/'om[m]idlis/
معنی
آنکه بیهوده خود را به چیزی یا کسی امیدوار کند: ◻︎ گفت: او را و دوصد امیدلیس / تو به من بگذار این بر من نویس (مولوی: ۵۷۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیدلیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'om[m]idlis آنکه بیهوده خود را به چیزی یا کسی امیدوار کند: ◻︎ گفت: او را و دوصد امیدلیس / تو به من بگذار این بر من نویس (مولوی: ۵۷۰).
-
امیدلیس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کسی که خود را به چیزی امیدوار کند و به آن امید روز را بگذراند.
-
امیدلیس
لغتنامه دهخدا
امیدلیس . [ اُ/اُم ْ می ] (ص مرکب ) آنکه بآرزوی زندگی بهتر روز گذراند. (از فرهنگ فارسی معین ). || آنکه بامید دریافت صله و جایزه بدر ارباب کرم رود (شاعر، مداح ، درویش و غیره ). (فرهنگ فارسی معین ) : گفت او را و دوصد امّیدلیس تو بمن بگذار و این بر من ن...
-
جستوجو در متن
-
امید
لغتنامه دهخدا
امید. [ اُ / اُم ْ می ] (اِ) در پهلوی ، اُمِت . در پازند، اُمِذ . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). آرزو. (حاشیه ٔ برهان قاطع) (ناظم الاطباء).رجاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). رجو. رجاوة. مهه . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ...