کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امپراطور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امپراطور
/'emp[e]rātur/
معنی
۱. پادشاه مقتدر و توانایی که بر کشوری پهناور یا مملکتی که از کشورها و ملتهای مختلف تشکیل شده، سلطنت داشته باشد؛ شاهنشاه.
۲. [قدیمی] لقب سرداران بزرگ روم.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
شاهنشاه
دیکشنری
Caesar
-
جستوجوی دقیق
-
امپراطور
فرهنگ واژههای سره
شاهنشاه
-
امپراطور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: empereur] ‹امپراتور› 'emp[e]rātur ۱. پادشاه مقتدر و توانایی که بر کشوری پهناور یا مملکتی که از کشورها و ملتهای مختلف تشکیل شده، سلطنت داشته باشد؛ شاهنشاه.۲. [قدیمی] لقب سرداران بزرگ روم.
-
امپراطور
لغتنامه دهخدا
امپراطور. [ اِ پ ِ ] (اِ) رجوع به امپرتوری شود.
-
واژههای مشابه
-
امپراطور (جأباطرة)
دیکشنری فارسی به عربی
الإمبراطور
-
واژههای همآوا
-
امپراتور
واژگان مترادف و متضاد
امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاه، شاهنشاه، ملک
-
امپراتور
فرهنگ واژههای سره
شاهنشاه
-
امپراتور
فرهنگ فارسی معین
(اِ پِ) [ فر . ] ( اِ.) = امپراطور: 1 - عنوان فرمانروایان روم قدیم . 2 - شاهنشاه مقتدری که بر قلمروهای وسیعی سلطنت کند.
-
امپراتور
لغتنامه دهخدا
امپراتور. [ اِ پ ِ ] (لاتینی ، اِ) عنوان سرداران روم قدیم . (فرهنگ فارسی معین ). در روم سپهسالار قشون را امپراتور میخواندند. و در روزگاران بعد چون قیاصره ٔ روم فرماندهی قشون را هم داشتند این عنوان با عنوان قیصر توأم گردید. (ایران باستان پیرنیا ص 234...
-
جستوجو در متن
-
emp
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امپراطور
-
empoisoner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امپراطور
-
emperish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امپراطور
-
empyema
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امپراطور