کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
املاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
املاس
لغتنامه دهخدا
املاس . [ اِ ] (ع مص ) در هم آمیختن تاریکی . || پشم ریختن گوسفند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
املاس
لغتنامه دهخدا
املاس . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) فوت شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ). افلات . (از اقرب الموارد). || نرم و تابان گردیدن . || بازگشتن از کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انخناس سریع.(از لسان العرب از اقرب الموارد). || خیره گردیدن بینایی . (...
-
واژههای همآوا
-
املاص
لغتنامه دهخدا
املاص . [ اِ ] (ع مص ) بچه ٔ مرده انداختن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بچه بیفکندن زن بحیلتی . (مصادر زوزنی ). افکندن زن بچه را در حالی که ناتمام است . (از اقرب الموارد). || لغزانیدن چیزی را. (از ناظم الاطباء). ...
-
املاص
لغتنامه دهخدا
املاص . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) رَستن و فوت شدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رها شدن وناپدید شدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به انملاص شود.
-
جستوجو در متن
-
ملس
لغتنامه دهخدا
ملس . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای هموار. ج ، ملوس . املاس . جج ، امالیس . (از ذیل اقرب الموارد).
-
درهم آمیختن
لغتنامه دهخدا
درهم آمیختن . [ دَ هََ ت َ ] (مص مرکب ) مخلوط کردن . ممزوج کردن . || مخلوط شدن . ممزوج شدن . املاس ؛ درهم آمیختن تاریکی . ملابسة؛ درهم آمیختن کار. (از منتهی الارب ). اعتکار؛ درهم آمیخته شدن تاریکی .
-
اصریباب
لغتنامه دهخدا
اصریباب . [ اِ ] (ع مص ) اصرئباب . نرم و تابان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : اِصْرَاءَب َّ الشی ُٔ؛ اذا اِمْلاس َّ. (منتهی الارب ). نرم شدن چیزی . (قطر المحیط). نرم و صافی شدن چیزی . (از اقرب الموارد). املس شدن .
-
پشم
لغتنامه دهخدا
پشم . [ پ َ ] (اِ) موی [ نرم ] که بر تن حیوانات چون شتر و گوسفند و بز روید. صوف . عهن . طَحَرَة. طَحرَة. طِحْریَّه . دف . سدین . وَبَر.عَثن . (منتهی الارب ). در کتاب قاموس مقدس آمده است که در میان قوم یهود پشم بجهت لباس بسیار معمول بود و پشم دمشق در ...